با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Beef

biːf biːf
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    beefs

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun B1
    گوشت گاو
    • - beef stew
    • - تاسکباب گوشت گاو
    • - herds of beef
    • - گله‌های گاو
    • - cuts of beef
    • - گوشت قسمت‌های مختلف گاو
  • noun
    (امریکا - عامیانه) گوشت یا عضله‌ی انسان، نیرو، زور بدن، زورمندی
  • plural
    شکایت
    • - the students' beefs and grumbling
    • - شکایات و غر و لندهای دانشجویان
  • verb - intransitive
    (خودمانی) شکایت کردن، اعتراض کردن، شکوه و شکایت کردن
    • - Every time there is a tax increase, the public starts beefing.
    • - هر بار که مالیات‌ها اضافه می‌شود، مردم شروع می‌کنند به غر و لند.
  • verb - transitive
    پرواری کردن و ذبح کردن، (گاو و غیره) پروار کردن، ذبح کردن
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد beef

  1. noun strong physical makeup
    Synonyms: arm, brawn, flesh, force, heftiness, meat, might, muscle, physique, power, robustness, sinew, steam, strength, thew, vigor
  2. noun complaint
    Synonyms: bickering, criticism, dispute, grievance, gripe, grouse, grumble, objection, protestation, quarrel, rhubarb, squabble
    Antonyms: compliment, praise

Phrasal verbs

  • beef up

    تقویت کردن، افزودن بر

Collocations

ارجاع به لغت beef

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «beef» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/beef

لغات نزدیک beef

پیشنهاد بهبود معانی