امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Squabble

    ˈskwɑːbl ˈskwɒbl
    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی و نمونه‌جمله

    • noun verb - transitive verb - intransitive
      جروبحث کردن، ستیزه، دادوبیداد، نزاع مختصر، ستیزه کردن
      • - They squabbled over who should sit by the window.
      • - سر اینکه چه کسی کنار پنجره بنشیند با هم یک به دو کردند.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد squabble

    1. noun argument
      Synonyms: altercation, bickering, controversy, difference, difference of opinion, disagreement, dispute, feud, fight, flap, fuss, hassle, quarrel, row, scene, scrap, set-to, spat, tiff, words, wrangle
      Antonyms: agreement, concurrence
    2. verb argue
      Synonyms: argufy, bicker, brawl, clash, disagree, dispute, encounter, fall out, fight, hassle, have words, quarrel, quibble, row, scrap, spat, tiff, wrangle
      Antonyms: agree, concur

    ارجاع به لغت squabble

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «squabble» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/squabble

    لغات نزدیک squabble

    پیشنهاد بهبود معانی