فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
خرید اشتراک
آخرین به‌روزرسانی:
Squabble
ˈskwɑːbl
ˈskwɒbl
معنی و نمونه‌جمله
noun
verb - transitive
verb - intransitive
جروبحث کردن، ستیزه، دادوبیداد، نزاع مختصر، ستیزه کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
They squabbled over who should sit by the window.
سر اینکه چه کسی کنار پنجره بنشیند با هم یک به دو کردند.
مترادف و متضاد squabble
-
noun argumentSynonyms:disagreement dispute quarrel fight altercation controversy difference difference of opinion row wrangle fuss hassle words bickering tiff spat flap scene scrap set-to feudAntonyms:agreement concurrence
-
verb argueSynonyms:disagree dispute quarrel fight clash bicker wrangle row fall out have words encounter tiff spat hassle brawl scrap quibble argufyAntonyms:agree concur
ارجاع به لغت squabble
از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوه‌ی رفرنس‌دهی:
کپی
معنی لغت «squabble» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/squabble