گذشتهی ساده:
rowedشکل سوم:
rowedسومشخص مفرد:
rowsوجه وصفی حال:
rowingشکل جمع:
rowsردیف (از چیزها و افراد و حیوانات و غیره که در کنار یکدیگر قرار گرفتهاند)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
Walking along the row of trees, I felt a sense of tranquility.
با قدم زدن در امتداد ردیف درختان، احساس آرامش کردم.
The row of seats was filled with excited passengers eager to embark on their adventure.
ردیف صندلیها مملو از مسافران هیجانزدهای بود که مشتاق شروع ماجراجویی خود بودند.
I stood at the end of the row of people.
در انتهای ردیف مردم ایستادم.
انگلیسی آمریکایی ردیف (خانههای مشابهی که در مجاورت هم قرار دارند)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The row of Victorian homes was a popular tourist attraction.
ردیف خانههای ویکتوریایی جاذبهی گردشگری محبوبی بود.
We walked along the row of houses.
در امتداد ردیف خانهها قدم زدیم.
راسته (در نامگذاری) (که دوطرف آن ساختمانها یا مؤسسات مشابه قرار داشته باشند)
The doctors' row was located in the heart of the city.
راستهی پزشکان در قلب شهر قرار داشت.
cannery row
راستهی کارخانههای کنسروسازی
ورزش پاروزنی (معمولاً بهصورت مفرد میآید)
We got ready for a row on the lake.
برای پاروزنی روی دریاچه آماده شدیم.
We went for a row.
برای پاروزنی رفتیم.
ورزش راندن (قایق) (با پارو)
It is hard to row a boat up a river.
راندن قایق خلاف جهت رودخانه دشوار است.
He rowed the canoe across the calm lake.
بلم را از این طرف دریاچه به آن طرف دریاچهی آرام راند.
پارو زدن
We rowed at sunrise.
در غروب آفتاب پارو زدیم.
He rowed with all his strength.
با تمام قدرت پارو زد.
بردن (کسی) (با قایق پارویی)
He charged 600000 Tomans to row us across the river.
۶۰۰ هزار تومان گرفت که ما را با قایق به آن سوی رودخانه ببرد.
The crew rowed them to the shore of the unexplored island.
خدمه آنها را به ساحل جزیرهی ناشناخته برد.
انگلیسی بریتانیایی دعوا، جروبحث، بگومگو
We witnessed a row between that husband and wife.
شاهد دعوای آن زن و شوهر بودیم.
Their friendship ended after a row over money.
دوستی آنها پس از جروبحث بر سر پول به پایان رسید.
انگلیسی بریتانیایی سروصدا، قیلوقال
the row of cars honking in traffic
سروصدای ماشینها که در ترافیک بوق میزدند
The children had created a tremendous row.
بچهها قیلوقال عجیبی به پا کرده بودند.
انگلیسی بریتانیایی جروبحث کردن، دعوا کردن
She rowed with the taxi driver.
با رانندهی تاکسی جروبحث کرد.
They always row over the smallest things.
همیشه سر کوچیکترین چیزها دعوا میکنن.
ردیف کردن
The gardener rowed the plants in the garden.
باغبان گیاهان باغ را ردیف کرد.
The workers rowed the boxes in the warehouse.
کارگران جعبهها را در انبار ردیف کردند.
پشتسرهم، پیدرپی، متوالی
قیل و قال راه انداختن، سرو صداکردن
کار طاقتفرسا، کار خستهکنندهای که باید انجام شود
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «row» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/row