با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Row

roʊ raʊ rəʊ raʊ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    rowed
  • شکل سوم:

    rowed
  • سوم‌شخص مفرد:

    rows
  • وجه وصفی حال:

    rowing
  • شکل جمع:

    rows

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1
ردیف (از چیزها و افراد و حیوانات و غیره که در کنار یکدیگر قرار گرفته‌اند)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- Walking along the row of trees, I felt a sense of tranquility.
- با قدم زدن در امتداد ردیف درختان، احساس آرامش کردم.
- The row of seats was filled with excited passengers eager to embark on their adventure.
- ردیف صندلی‌ها مملو از مسافران هیجان‌زده‌ای بود که مشتاق شروع ماجراجویی خود بودند.
- I stood at the end of the row of people.
- در انتهای ردیف مردم ایستادم.
noun countable
انگلیسی آمریکایی ردیف (خانه‌های مشابهی که در مجاورت هم قرار دارند)
- The row of Victorian homes was a popular tourist attraction.
- ردیف خانه‌های ویکتوریایی جاذبه‌ی گردشگری محبوبی بود.
- We walked along the row of houses.
- در امتداد ردیف خانه‌ها قدم زدیم.
noun countable
راسته (در نام‌گذاری) (که دوطرف آن ساختمان‌ها یا مؤسسات مشابه قرار داشته باشند)
- The doctors' row was located in the heart of the city.
- راسته‌ی پزشکان در قلب شهر قرار داشت.
- cannery row
- راسته‌ی کارخانه‌های کنسرو‌سازی
noun countable
ورزش پاروزنی (معمولاً به‌صورت مفرد می‌آید)
- We got ready for a row on the lake.
- برای پاروزنی روی دریاچه آماده شدیم.
- We went for a row.
- برای پاروزنی رفتیم.
verb - transitive B2
ورزش راندن (قایق) (با پارو)
- It is hard to row a boat up a river.
- راندن قایق خلاف جهت رودخانه دشوار است.
- He rowed the canoe across the calm lake.
- بلم را از این طرف دریاچه به آن طرف دریاچه‌ی آرام راند.
verb - intransitive B2
پارو زدن
- We rowed at sunrise.
- در غروب آفتاب پارو زدیم.
- He rowed with all his strength.
- با تمام قدرت پارو زد.
verb - transitive
بردن (کسی) (با قایق پارویی)
- He charged 600000 Tomans to row us across the river.
- ۶۰۰ هزار تومان گرفت که ما را با قایق به آن سوی رودخانه ببرد.
- The crew rowed them to the shore of the unexplored island.
- خدمه آن‌ها را به ساحل جزیره‌ی ناشناخته برد.
noun countable
انگلیسی بریتانیایی دعوا، جروبحث، بگومگو
- We witnessed a row between that husband and wife.
- شاهد دعوای آن زن و شوهر بودیم.
- Their friendship ended after a row over money.
- دوستی آن‌ها پس از جروبحث بر سر پول به پایان رسید.
noun singular
انگلیسی بریتانیایی سروصدا، قیل‌وقال
- the row of cars honking in traffic
- سروصدای ماشین‌ها که در ترافیک بوق می‌زدند
- The children had created a tremendous row.
- بچه‌ها قیل‌وقال عجیبی به پا کرده بودند.
verb - intransitive informal
انگلیسی بریتانیایی جروبحث کردن، دعوا کردن
- She rowed with the taxi driver.
- با راننده‌ی تاکسی جروبحث کرد.
- They always row over the smallest things.
- همیشه سر کوچیک‌ترین چیزها دعوا می‌کنن.
verb - transitive
ردیف کردن
- The gardener rowed the plants in the garden.
- باغبان گیاهان باغ را ردیف کرد.
- The workers rowed the boxes in the warehouse.
- کارگران جعبه‌ها را در انبار ردیف کردند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد row

  1. noun sequence, series
    Synonyms: bank, chain, column, consecution, echelon, file, line, order, progression, queue, range, rank, string, succession, tier, train
  2. noun fight, ruckus
    Synonyms: affray, altercation, bickering, brawl, castigation, commotion, controversy, dispute, disturbance, falling-out, fracas, fray, fuss, knock-down-drag-out, lecture, melee, noise, quarrel, racket, reprimand, reproof, riot, rumpus, run-in, scrap, set-to, shouting match, squabble, talking-to, telling-off, tiff, tongue-lashing, trouble, tumult, uproar, words, wrangle
    Antonyms: agreement, peace
  3. verb move boat with paddle
    Synonyms: drag, oar, paddle, pull, punt, sail, scud, scull, sky an oar, swim
  4. verb argue, fight
    Synonyms: bawl out, berate, bicker, brawl, call on the carpet, dispute, jaw, quarrel, ream, scold, scrap, spat, squabble, tiff, tongue-lash, wrangle
    Antonyms: agree, concur

Collocations

Idioms

ارجاع به لغت row

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «row» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/row

لغات نزدیک row

پیشنهاد بهبود معانی