۵۰٪ تخفیف دانشجویی برای اشتراک هوش مصنوعی تا پایان تیر 🧑🏻‍🎓
آخرین به‌روزرسانی:

Queue

kjuː kjuː

گذشته‌ی ساده:

queued

شکل سوم:

queued

سوم‌شخص مفرد:

queues

وجه وصفی حال:

queuing

شکل جمع:

queues

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1

انگلیسی بریتانیایی صف

در انگلیسی آمریکایی از line استفاده می‌شود.

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط

مشاهده

Hundreds of fans formed a queue outside the stadium.

صدها هوادار، صفی طولانی در بیرون از استادیوم تشکیل دادند.

There’s a queue of people wanting to speak with the manager.

عده‌ی زیادی در صف انتظار صحبت با مدیر هستند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

We stood in the queue for bread.

در صف نان ایستادیم.

a queue of cars

یک صف اتومبیل

the long queue of people in front of the store

صف طولانی مردم در جلو فروشگاه

noun countable

کامپیوتر صف، صف انتظار، صف پردازش (صف کارها و داده‌هایی که باید توسط کامپیوتر، پرینتر و... پردازش شود)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کامپیوتر

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

The system processes jobs based on their position in the queue.

سیستم، وظایف را بر اساس موقعیتشان در صف پردازش انجام می‌دهد.

The emails are waiting in a queue to be sent.

ایمیل‌ها در صف ارسال منتظر هستند.

verb - intransitive B2

در صف ایستادن، صف کشیدن، صف بستن، در صف ماندن (اغلب برای خرید چیزی)

همچنین می‌توان از queue up استفاده کرد.

در انگلیسی آمریکایی از line و line up استفاده می‌شود.

People were queuing up to buy sugar.

مردم برای خرید شکر در صف می‌ایستادند.

He dislikes queuing so much that he prefers to pay extra for a fast pass.

او از صف کشیدن آن‌قدر بدش می‌آید که ترجیح می‌دهد برای گذر سریع، پول بیشتری بپردازد.

verb - intransitive

در تلاش بودن، سرودست شکستن، مشتاق بودن، خواهان بودن، صف بستن، لحظه‌شماری کردن (برای رسیدن به چیزی)

Students were queueing up to enroll in the popular course.

دانشجویان زیادی برای ثبت‌نام در این درس پرطرف‌دار لحظه‌شماری می‌کردند.

Companies are queueing for a chance to invest in the project.

شرکت‌ها برای سرمایه‌گذاری در این پروژه سرودست می‌شکستند.

verb - transitive

کامپیوتر صف‌بندی کردن، نوبت‌دهی کردن، در صف قرار دادن (داده‌ها و... برای انجام توسط کامپیوتر، پرینتر و...)

The app queues files and uploads them one by one.

برنامه، فایل‌ها را صف‌بندی می‌کند و به‌ترتیب آن‌ها را بارگذاری می‌کند.

Incoming emails are queued before being scanned for viruses.

ایمیل‌های ورودی قبل‌از بررسی برای ویروس در صف پردازش قرار می‌گیرند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد queue

  1. noun sequence
    Synonyms:
    order series succession line progression chain string file row rank train concatenation echelon tier tail
    Antonyms:
    disorganization
  1. verb form a queue, form a line, stand in line
    Synonyms:
    line-up queue-up

Idioms

jump a queue

(انگلیس) خارج از نوبت در صف ایستادن، تقلب کردن

سوال‌های رایج queue

گذشته‌ی ساده queue چی میشه؟

گذشته‌ی ساده queue در زبان انگلیسی queued است.

شکل سوم queue چی میشه؟

شکل سوم queue در زبان انگلیسی queued است.

شکل جمع queue چی میشه؟

شکل جمع queue در زبان انگلیسی queues است.

وجه وصفی حال queue چی میشه؟

وجه وصفی حال queue در زبان انگلیسی queuing است.

سوم‌شخص مفرد queue چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد queue در زبان انگلیسی queues است.

ارجاع به لغت queue

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «queue» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/queue

لغات نزدیک queue

پیشنهاد بهبود معانی