فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Queue

kjuː kjuː

گذشته‌ی ساده:

queued

شکل سوم:

queued

سوم‌شخص مفرد:

queues

وجه وصفی حال:

queuing

شکل جمع:

queues

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1

صف، صف اتوبوس و غیره

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح متوسط

مشاهده

We stood in the queue for bread.

در صف نان ایستادیم.

a queue of cars

یک صف اتومبیل

نمونه‌جمله‌های بیشتر

the long queue of people in front of the store

صف طولانی مردم در جلو فروشگاه

verb - transitive countable

صف بستن، در صف گذاشتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
verb - intransitive countable

در صف ایستادن

People were queuing up to buy sugar.

مردم برای خرید شکر در صف می‌ایستادند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد queue

  1. noun sequence
    Synonyms:
    order series succession line progression chain string file row rank train concatenation echelon tier tail
    Antonyms:
    disorganization

ارجاع به لغت queue

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «queue» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/queue

لغات نزدیک queue

پیشنهاد بهبود معانی