گذشتهی ساده:
linedشکل سوم:
linedسومشخص مفرد:
linesوجه وصفی حال:
liningشکل جمع:
linesتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
bring (or come or get) into line
به صف کردن (یا شدن)، ردیف کردن، همساز کردن، سر راست کردن
1- (فوتبال آمریکایی) توپ را از میان خط دفاعی تیم مخالف به پیش بردن 2- شجاعت به خرج دادن
1- در صف، به خط، ردیف 2- در توافق، همساز 3- دارای رفتار خوب یا بجا
(بهویژه درمورد مأمور انتظامی) حین انجام وظیفه
تراز، هموار، هم سطح
محور مدار
قطار محلی، راه آهن فرعی
(روزنامه و غیره) خط جهانش (نیمه سطری که شمارهی صفحهی بقیهی مقاله و غیره را میدهد)
در صف پیشگامان اعتصاب
(هندسه و ریاضی) خط رئوس، محور طول مسیر
خط نقطهچین
اعتصابشکنی کردن، در اعتصاب شرکت نکردن
خط هملرز
خط تولید
1- همهجا، هرجا 2- در هر مرحله (از رویدادها)
در آینده، بعداً
حد (برای چیزی) معلوم کردن، خط و نشان کشیدن
(عامیانه) اطلاعات کسب کردن (دربارهی چیزی)، دریافتن، خبر گرفتن
(انگلیس - عامیانه) بدبیاری، بدبختی
خط دفاعی را حفظ کردن، عقبنشینی نکردن، به مقاومت ادامه دادن
مورد نظر (برای شغل یا کاری)، نفر بعدی (برای تصدی)
1- (پول) پرداختن، سلفیدن 2- رک و راست حرف زدن 3- (شهرت یا مقام و ... خود را برای کاری) به خطر انداختن
مورد کاربرد، مورد استعمال، در تولید، آمادهی تولید
1- کج، خارج از خط، لنگ، تابدار 2- ناسازگار، ناهمساز، نامتوافق 3- نافرمان، سرکش
معنی نهفتهی چیزی را دریافتن، معانی پنهان یا ژرف چیزی را درک کردن، فحوای کلام را دریافتن
مانع نژادی ایجاد کردن
(عامیانه) اطاعت کامل کردن، مواظب رفتار خود بودن
(انگلیس - عامیانه) رشتهای که شخص در آن خبره است، تخصص
طبق وظایف محوله، حین انجام وظیفه
به روش یا خط مشی (بهخصوصی) پایبند بودن
(عامیانه) بهطورکامل، یکجا، تمام و کمال
(پول یا اعتبار یا شهرت و غیره) گذاشتن، به مخاطره انداختن
نامزد بعدی این شغل
دست از پا خطا نکردن، کاملاً مواظب بودن
(معمولاً علیرغم میل و خواستهی باطنی) تابع دستورات بودن، فرمانبرداری کردن، سربهراه بودن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «line» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/line