شکل جمع:
columnsستون (روزنامه و مجله)
a sports column
ستون ورزشی
The financial column offers valuable advice on saving and investing money.
در ستون مالی توصیههای ارزشمندی در مورد پسانداز و سرمایهگذاری پول ذکر میشود.
ستون، ردیف (هر بلوک عمودی از کلمات یا اعداد)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The teacher asked the students to add up the numbers in each column.
معلم از دانشآموزان خواست تا اعداد هر ستون را جمع کنند.
The spreadsheet had a column for expenses and a column for income.
صفحهی گسترده دارای یک ردیف برای هزینهها و یک ردیف برای درآمد بود.
معماری ستون
the stone columns of Persepolis
ستونهای سنگی تختجمشید
The columns of the cathedral reached towards the sky.
ستونهای کلیسای جامع سر به فلک کشیده بود.
هر چیز ستونمانند (از نظر شکل و غیره)
columns of smoke
ستونهایی از دود
a column of water
ستونی از آب
ستون، صف (از افراد یا وسایل نقلیهی در حال حرکت)
The column of soldiers marched through the city streets in perfect formation.
صف سربازان با آرایش کامل در خیابانهای شهر رژه رفتند.
a column of enemy's tanks
ستونی از تانکهای دشمن
(در روزنامه و مجله) بخشی که در آن نامههای خوانندگان چاپ و مسائل شخصی آنها رایزنی میشود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «column» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/column