گذشتهی ساده:
buttressedشکل سوم:
buttressedسومشخص مفرد:
buttressesوجه وصفی حال:
buttressingشکل جمع:
buttressesمعماری پشتبند، پشتواره، شمع (یکی از عناصر سازهای در معماری که در پشت یا بهصورت بیرونزده از دیوار ساخته میشود و آن را تقویت میکند)
The walls of the old mosque have been reinforced with buttresses.
دیوارهای مسجد قدیمی با پشتواره محکم شدهاند.
The buttress provided stability to the ancient cathedral.
شمع استحکام کلیسای جامع باستانی را فراهم میکرد.
معماری پشتبند زدن، شمع زدن (به دیوار)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to buttress a leaning tower
به برج کج پشتبند زدن
It is essential to buttress the walls of the castle to ensure its stability.
شمع زدن به دیوارهای قلعه برای اطمینان از استحکام آن ضروری است.
مجازی تقویت کردن، تحکیم کردن، پشتبنددار کردن
He tried to buttress his reasoning with statistics.
سعی میکرد استدلال خود را با آمار و ارقام پشتبنددار کند.
measures to buttress the national economy
اقداماتی برای تقویت اقتصاد ملی
پشتوانه، پشتیبان، حامی، نگاهبان
The financial aid from the government acted as a buttress for the struggling business.
کمکهای مالی دولت به عنوان پشتوانهای برای این کسبوکار که دستوپا میزد عمل کرد.
The treaty served as a buttress for maintaining peace between the two nations.
این پیمان به عنوان نگاهبانی برای حفظ صلح بین دو ملت عمل کرد.
جانورشناسی برآمدگی شاخیشکل (در سم اسب)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی جانورشناسی
The farrier examined the horse's hoof and noticed a small buttress forming at the heel.
نعلبند سم اسب را بررسی کرد و متوجه شد که برآمدگی شاخیشکل کوچکی در پاشنهی پا شکل گرفته است.
The horse's buttress was causing discomfort.
برآمدگی شاخیشکل اسب باعث ناراحتیاش میشد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «buttress» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/buttress