بالش، متکا، تیری که بهطور عمودی زیرپایه گذارده شود، با بالش نگه داشتن، پشتی کردن، تکیه دادن، تقویت کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to bolster one's morale
روحیهی کسی را تقویت کردن
to bolster one's courage
به کسی جرئت دادن
The government borrowed money from banks in order to bolster up the economy.
با هدف تقویت اقتصاد کشور، دولت از بانکها وام گرفت.
تحکیم کردن، (به منظور بهسازی) حمایت کردن، تقویت کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bolster» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bolster