فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Cushion

ˈkʊʃn ˈkʊʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    cushioned
  • شکل سوم:

    cushioned
  • سوم شخص مفرد:

    cushions
  • وجه وصفی حال:

    cushioning
  • شکل جمع:

    cushions

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - transitive countable
    متکا، نازبالش، کوسن، مخده، زیرسازی، وسیله‌ای که شبیه تشک باشد، با کوسن و بالش نرم مزین کردن، لایه گذاشتن، چنبره
    • - a divan with two red cushions
    • - نیمکتی با دو کوسن قرمز
    • - The ring had fallen under the sofa's cushion.
    • - انگشتر زیر تشک کاناپه افتاده بود.
    • - An airplane flies on a cushion of air.
    • - هواپیما بر بالشی از هوا پرواز می‌کند.
    • - a shoe cushion
    • - کفی نرم کفش
    • - the cushion around a billiard table
    • - لبه‌های نرم میز بیلیارد
    • - a piston cushion
    • - بالشتک پیستون
    • - to cushion wooden chairs
    • - صندلی‌های چوبی را تشک‌دار کردن
    • - The nurse cushioned his injured shoulder.
    • - پرستار زیر شانه‌ی مصدومش بالش قرار داد.
    • - The press was cushioning the scandal.
    • - روزنامه‌ها آن افتضاح را بی‌صدا گذاشته بودند.
    • - Soft tires that cushion the ride.
    • - لاستیک‌های نرمی که سواری را نرم و ملایم می‌کنند.
    • - The flower bushes cushioned her fall, otherwise she would have been dead.
    • - بته‌های گل از شدت سقوط او کاستند و الا مرده بود.
    • - A salary raise may somewhat cushion the impact of price increases.
    • - افزایش حقوق‌ها ممکن است تا اندازه‌ای از تأثیر (سو) بالا رفتن قیمت‌ها بکاهد.
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد cushion

  1. noun pillow, pad
    Synonyms: beanbag, bolster, buffer, bumper, fender, hassock, headrest, mat, rest, seat, sham, squab, woolsack
  2. verb pad, protect from blow
    Synonyms: bolster, buttress, cradle, dampen, deaden, insulate, muffle, pillow, seclude, soften, stifle, support, suppress

Collocations

  • cushion cover

    رو بالشتی، روپوش تشکچه‌ی مبل

ارجاع به لغت cushion

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cushion» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cushion

لغات نزدیک cushion

پیشنهاد بهبود معانی