آیکن بنر

لیست کامل اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Pad

    pæd pæd

    گذشته‌ی ساده:

    padded

    شکل سوم:

    padded

    سوم‌شخص مفرد:

    pads

    وجه وصفی حال:

    padding

    شکل جمع:

    pads

    معنی pad | جمله با pad

    noun countable C1

    پد، لایی

    to put a cotton pad on the wound

    پد پنبه‌ای روی زخم گذاشتن

    noun countable

    تشک

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

    The sofa had a thick pad.

    کاناپه تشک ضخیمی داشت.

    noun countable

    دفترچه

    a note pad

    دفترچه‌ی یادداشت

    noun countable

    پای حیوان

    noun countable

    راه، مسیر

    verb - transitive

    لایی گذاشتن، لایه‌گذاری کردن، لفاف کردن، با لایه نرم یا بالشتک پوشاندن

    a padded chair

    صندلی با رویه نرم

    The sofa is padded with soft rubber and leather.

    کاناپه با لاستیک و چرم نرم لایه‌گذاری شده است.

    verb - transitive

    با آب‌و‌تاب گفتن

    To make his paper longer, he padded it.

    برای اینکه رساله‌ی خود را طولانی‌تر کند، آن را لفت و لعاب داد.

    verb - intransitive

    راه رفتن

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد pad

    1. noun tablet of paper
      Synonyms:
      paper notebook notepad block scratch pad jotter memorandum slips ream quire scratch parchment
    1. noun dwelling, room
      Synonyms:
      house residence abode quarters room lodging digs crib layout setup hangout hideout hive coop
    1. verb protect with cushioning
      Synonyms:
      protect cushion line pack fill stuff shape fill out
    1. verb elaborate, amplify
      Synonyms:
      expand enlarge increase magnify amplify augment lengthen stretch inflate overstate exaggerate fill out flesh out protract embellish embroider bulk spin overdraw fudge
      Antonyms:
      simplify uncomplicate
    1. verb walk quietly; walk ploddingly
      Synonyms:
      walk march hike trek traipse tramp trudge sneak steal creep plod patter pitter-patter go barefoot pussyfoot
    1. noun protection
      Synonyms:
      buffer cushion padding filling stuffing wadding packing waste wad

    Idioms

    on the pad

    (عامیانه) دارای سهمی از رشوه‌هایی که کلانتری محل دریافت می‌کند

    سوال‌های رایج pad

    گذشته‌ی ساده pad چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده pad در زبان انگلیسی padded است.

    شکل سوم pad چی میشه؟

    شکل سوم pad در زبان انگلیسی padded است.

    شکل جمع pad چی میشه؟

    شکل جمع pad در زبان انگلیسی pads است.

    وجه وصفی حال pad چی میشه؟

    وجه وصفی حال pad در زبان انگلیسی padding است.

    سوم‌شخص مفرد pad چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد pad در زبان انگلیسی pads است.

    ارجاع به لغت pad

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «pad» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pad

    لغات نزدیک pad

    • - packthread
    • - pact
    • - pad
    • - pad thai
    • - padauk
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    whisperer whether or not vet vocal tract venerableness v used ural exhaust unite in that case oval no matter any way you slice it upcoming غلبه غلو کردن قلوه‌سنگ قیلوله فغان صلیب حوالی حواله گل گوشت چرخ‌کرده بیغوله قیل‌وقال قدر قرابت غربت
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.