فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Spin

spɪn spɪn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    spun
  • شکل سوم:

    spun
  • سوم شخص مفرد:

    spins
  • وجه وصفی حال:

    spinning
  • شکل جمع:

    spins

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - intransitive verb - transitive C1
    چرخیدن، چرخ زدن، چرخ خوردن، چرخاندن، به چرخش درآوردن
    • - An electric fan spins.
    • - بادبزن برقی می‌چرخد.
    • - Boys spin tops.
    • - پسرها فرفره می‌چرخانند.
    • - The gymnast spun through the air.
    • - ژیمناست در هوا چرخید.
  • verb - intransitive verb - transitive
    ریسیدن، بافتن، رشتن، تافتن، تنیدن (نخ و غیره)، بافتن، تنیدن (در مورد کرم ابریشم و عنکبوت)، نخ ریسیدن، نخ‌ریسی کردن، ریسندگی کردن
    • - At night his mother used to spin cotton.
    • - مادرش شب‌ها پنبه می‌ریسید.
    • - a wool spinning factory
    • - کارخانه‌ی پشم‌ریسی
    • - Spiders spin their webs carefully.
    • - عنکبوت‌ها تارهای خود را با دقت می‌تنند.
    • - when Adam delved and Eve spun
    • - وقتی که حضرت آدم زمین می‌کند و حوا ریسندگی می‌کرد
    • - Silkworms spin cocoons.
    • - کرم ابریشم پیله می‌بافد.
  • verb - transitive
    داستان‌سرایی کردن، آسمان و ریسمان به هم بافتن، بسط دادن، کش دادن، با طول و تفصیل شرح دادن، به درازا کشاندن، طولانی کردن (داستان و غیره)
    • - the tales which Mark Twain spun
    • - داستان‌هایی که مارک تواین سرایید
    • - He tends to spin out his stories and that tires his readers.
    • - او تمایل دارد که داستان‌هایش را کش بدهد و این کار خواننده را خسته می‌کند.
  • verb - intransitive informal
    گشت زدن، حرکت کردن (به‌سرعت)
    • - She spun around the river on a motor boat.
    • - با یک قایق موتوری در رودخانه گشت می‌زد.
    • - Soldiers were spinning over the highway in their jeeps.
    • - سربازان در جیپ‌هایشان به‌سرعت در جاده حرکت می‌کردند.
  • noun countable uncountable
    چرخش، پیچش، چرخ، تاب
    • - the spin of a top
    • - چرخش فرفره
    • - The washing machine's spin cycle removes excess water from the clothes, leaving them nearly dry.
    • - چرخه‌ی چرخش ماشین لباس‌شویی آب اضافی را از لباس‌ها خارج می‌کند و آن‌ها را تقریباً خشک می‌کند.
  • noun countable informal
    قدیمی چرخ، گشت، گردش (با ماشین)
    • - We decided to go for a spin in the countryside to enjoy the beautiful scenery.
    • - تصمیم گرفتیم برای لذت بردن از مناظر زیبا در حومه‌ی شهر یه چرخی بزنیم.
    • - We went out for a spin in my new car.
    • - با اتومبیل تازه‌ام یه گشتی زدیم.
  • verb - intransitive
    گیج رفتن (سر)، چرخیدن
    • - My head was spinning.
    • - سرم گیج می‌رفت.
    • - The room started spinning around her.
    • - اتاق شروع کرد به چرخیدن به دور او.
  • verb - intransitive
    ماهی گرفتن (با قرقره‌ی چرخان)
    • - I like to spin for salmon in the river.
    • - دوست دارم در رودخانه ماهی قزل‌آلا بگیرم.
    • - The experienced fisherman taught his son how to spin for walleye.
    • - ماهیگیر باتجربه به پسرش یاد داد که چگونه ماهی دیواربین را بگیرد.
  • verb - intransitive
    پیچ خوردن و افتادن (هواپیما)
    • - The sudden gust of wind caused the aircraft to spin.
    • - وزش ناگهانی باد باعث پیچ خوردن و افتادن غیرقابل کنترل هواپیما شد.
    • - The pilot tried to regain control as the plane started to spin, but it was too late.
    • - وقتی هواپیما شروع به پیچ خوردن و افتادن کرد، خلبان سعی کرد کنترل را به دست بگیرد اما دیگر دیر شده بود.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد spin

  1. noun circular motion
    Synonyms: circuit, gyration, revolution, roll, rotation, spiral, turn, twist, whirl
    Antonyms: immobility, inaction, inactivity
  2. verb go around, make go around
    Synonyms: gyrate, gyre, oscillate, pendulate, pirouette, purl, reel, revolve, rotate, spiral, swim, turn, twirl, twist, wheel, whirl
    Antonyms: stand, steady

Phrasal verbs

  • spin off

    درون‌گذاری، درون‌واگذاره، درون‌واگذاری ، واگذاریِ درون‌شرکتی، درون‌گذارده

    اسپپین‌آف، برگرفته، مشتق

    تولید کردن، ساختن

    تولید کردن، ساختن

ارجاع به لغت spin

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «spin» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/spin

لغات نزدیک spin

پیشنهاد بهبود معانی