آیکن بنر

گرامر مختصر و مفید فست‌دیکشنری

گرامر مختصر و مفید فست‌دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱ دی ۱۴۰۴

    Spin

    spɪn spɪn

    گذشته‌ی ساده:

    spun

    شکل سوم:

    spun

    سوم‌شخص مفرد:

    spins

    وجه وصفی حال:

    spinning

    شکل جمع:

    spins

    معنی spin | جمله با spin

    verb - intransitive verb - transitive C1

    چرخیدن، چرخ زدن، چرخ خوردن، چرخاندن، به چرخش درآوردن

    An electric fan spins.

    بادبزن برقی می‌چرخد.

    Boys spin tops.

    پسرها فرفره می‌چرخانند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The gymnast spun through the air.

    ژیمناست در هوا چرخید.

    verb - intransitive verb - transitive

    ریسیدن، بافتن، رشتن، تافتن، تنیدن (نخ و غیره)، بافتن، تنیدن (در مورد کرم ابریشم و عنکبوت)، نخ ریسیدن، نخ‌ریسی کردن، ریسندگی کردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

    At night his mother used to spin cotton.

    مادرش شب‌ها پنبه می‌ریسید.

    a wool spinning factory

    کارخانه‌ی پشم‌ریسی

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Spiders spin their webs carefully.

    عنکبوت‌ها تارهای خود را با دقت می‌تنند.

    when Adam delved and Eve spun

    وقتی که حضرت آدم زمین می‌کند و حوا ریسندگی می‌کرد

    Silkworms spin cocoons.

    کرم ابریشم پیله می‌بافد.

    verb - transitive

    داستان‌سرایی کردن، آسمان و ریسمان به هم بافتن، بسط دادن، کش دادن، با طول و تفصیل شرح دادن، به درازا کشاندن، طولانی کردن (داستان و غیره)

    the tales which Mark Twain spun

    داستان‌هایی که مارک تواین سرایید

    He tends to spin out his stories and that tires his readers.

    او تمایل دارد که داستان‌هایش را کش بدهد و این کار خواننده را خسته می‌کند.

    verb - intransitive informal

    گشت زدن، حرکت کردن (به‌سرعت)

    She spun around the river on a motor boat.

    با یک قایق موتوری در رودخانه گشت می‌زد.

    Soldiers were spinning over the highway in their jeeps.

    سربازان در جیپ‌هایشان به‌سرعت در جاده حرکت می‌کردند.

    noun countable uncountable

    چرخش، پیچش، چرخ، تاب

    the spin of a top

    چرخش فرفره

    The washing machine's spin cycle removes excess water from the clothes, leaving them nearly dry.

    چرخه‌ی چرخش ماشین لباس‌شویی آب اضافی را از لباس‌ها خارج می‌کند و آن‌ها را تقریباً خشک می‌کند.

    noun countable informal

    قدیمی چرخ، گشت، گردش (با ماشین)

    We decided to go for a spin in the countryside to enjoy the beautiful scenery.

    تصمیم گرفتیم برای لذت بردن از مناظر زیبا در حومه‌ی شهر یه چرخی بزنیم.

    We went out for a spin in my new car.

    با اتومبیل تازه‌ام یه گشتی زدیم.

    verb - intransitive

    گیج رفتن (سر)، چرخیدن

    My head was spinning.

    سرم گیج می‌رفت.

    The room started spinning around her.

    اتاق شروع کرد به چرخیدن به دور او.

    verb - intransitive

    ماهی گرفتن (با قرقره‌ی چرخان)

    I like to spin for salmon in the river.

    دوست دارم در رودخانه ماهی قزل‌آلا بگیرم.

    The experienced fisherman taught his son how to spin for walleye.

    ماهیگیر باتجربه به پسرش یاد داد که چگونه ماهی دیواربین را بگیرد.

    verb - intransitive

    پیچ خوردن و افتادن (هواپیما)

    The sudden gust of wind caused the aircraft to spin.

    وزش ناگهانی باد باعث پیچ خوردن و افتادن غیرقابل کنترل هواپیما شد.

    The pilot tried to regain control as the plane started to spin, but it was too late.

    وقتی هواپیما شروع به پیچ خوردن و افتادن کرد، خلبان سعی کرد کنترل را به دست بگیرد اما دیگر دیر شده بود.

    noun

    تنیس ورزش چرخش توپ، اسپین (حالتی که توپ با چرخش خاص زده می‌شود و مسیر آن پس‌از برخورد به زمین تغییر می‌کند)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

    مشاهده
    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد spin

    1. noun circular motion
      Synonyms:
      turn rotation revolution roll whirl twist gyration circuit spiral
      Antonyms:
      inactivity inaction immobility
    1. verb go around, make go around
      Synonyms:
      turn rotate revolve whirl twist reel wheel twirl gyrate spiral pirouette gyre oscillate pendulate swim purl
      Antonyms:
      stand steady

    Phrasal verbs

    spin off

    تولید کردن، ساختن

    سوال‌های رایج spin

    گذشته‌ی ساده spin چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده spin در زبان انگلیسی spun است.

    شکل سوم spin چی میشه؟

    شکل سوم spin در زبان انگلیسی spun است.

    شکل جمع spin چی میشه؟

    شکل جمع spin در زبان انگلیسی spins است.

    وجه وصفی حال spin چی میشه؟

    وجه وصفی حال spin در زبان انگلیسی spinning است.

    سوم‌شخص مفرد spin چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد spin در زبان انگلیسی spins است.

    ارجاع به لغت spin

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «spin» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/spin

    لغات نزدیک spin

    • - spilt
    • - spilth
    • - spin
    • - spin a yarn
    • - spin casting
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    seamstress score a goal scarcely scape scammer savor savior savage saul room temperature doozy doth downtime doyle drama queen تکذیب تکذیب کردن حمام ساقی ماهی تهی‌خار ماهی دیواربین ماهی جنگجو ماهی گوپی ماهی تترانئون ماهی‌ماهی ماهی پلاتی ماهی دم‌شمشیری لپ‌تاپ قاروقور قباد
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.