چرخیدن، چرخ زدن، چرخ خوردن، چرخاندن، به چرخش درآوردن
An electric fan spins.
بادبزن برقی میچرخد.
Boys spin tops.
پسرها فرفره میچرخانند.
The gymnast spun through the air.
ژیمناست در هوا چرخید.
ریسیدن، بافتن، رشتن، تافتن، تنیدن (نخ و غیره)، بافتن، تنیدن (در مورد کرم ابریشم و عنکبوت)، نخ ریسیدن، نخریسی کردن، ریسندگی کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
At night his mother used to spin cotton.
مادرش شبها پنبه میریسید.
a wool spinning factory
کارخانهی پشمریسی
Spiders spin their webs carefully.
عنکبوتها تارهای خود را با دقت میتنند.
when Adam delved and Eve spun
وقتی که حضرت آدم زمین میکند و حوا ریسندگی میکرد
Silkworms spin cocoons.
کرم ابریشم پیله میبافد.
داستانسرایی کردن، آسمان و ریسمان به هم بافتن، بسط دادن، کش دادن، با طول و تفصیل شرح دادن، به درازا کشاندن، طولانی کردن (داستان و غیره)
the tales which Mark Twain spun
داستانهایی که مارک تواین سرایید
He tends to spin out his stories and that tires his readers.
او تمایل دارد که داستانهایش را کش بدهد و این کار خواننده را خسته میکند.
گشت زدن، حرکت کردن (بهسرعت)
She spun around the river on a motor boat.
با یک قایق موتوری در رودخانه گشت میزد.
Soldiers were spinning over the highway in their jeeps.
سربازان در جیپهایشان بهسرعت در جاده حرکت میکردند.
چرخش، پیچش، چرخ، تاب
the spin of a top
چرخش فرفره
The washing machine's spin cycle removes excess water from the clothes, leaving them nearly dry.
چرخهی چرخش ماشین لباسشویی آب اضافی را از لباسها خارج میکند و آنها را تقریباً خشک میکند.
قدیمی چرخ، گشت، گردش (با ماشین)
We decided to go for a spin in the countryside to enjoy the beautiful scenery.
تصمیم گرفتیم برای لذت بردن از مناظر زیبا در حومهی شهر یه چرخی بزنیم.
We went out for a spin in my new car.
با اتومبیل تازهام یه گشتی زدیم.
گیج رفتن (سر)، چرخیدن
My head was spinning.
سرم گیج میرفت.
The room started spinning around her.
اتاق شروع کرد به چرخیدن به دور او.
ماهی گرفتن (با قرقرهی چرخان)
I like to spin for salmon in the river.
دوست دارم در رودخانه ماهی قزلآلا بگیرم.
The experienced fisherman taught his son how to spin for walleye.
ماهیگیر باتجربه به پسرش یاد داد که چگونه ماهی دیواربین را بگیرد.
پیچ خوردن و افتادن (هواپیما)
The sudden gust of wind caused the aircraft to spin.
وزش ناگهانی باد باعث پیچ خوردن و افتادن غیرقابل کنترل هواپیما شد.
The pilot tried to regain control as the plane started to spin, but it was too late.
وقتی هواپیما شروع به پیچ خوردن و افتادن کرد، خلبان سعی کرد کنترل را به دست بگیرد اما دیگر دیر شده بود.
تولید کردن، ساختن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «spin» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/spin