شکل جمع:
rotationsچرخش، دوران
( rotational ) چرخش، دوران، گردش به دور
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the rotation of a shaft
چرخش میله
the rotation of the earth around the sun
گردش زمین به دور خورشید
the rotation of the head on the neck
چرخش سر بر گردن
They agreed on a rotation of chairmanship.
آنها توافق کردند که ریاست نوبتی باشد.
He does everything in rotation.
او همهی کارها را به نوبت انجام میدهد.
نوبتی، به تناوب، پستایشی، به ترتیب
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «rotation» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/rotation