فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Rotation

roʊˈteɪʃn rəʊˈteɪʃn

شکل جمع:

rotations

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun C1

چرخش، دوران

noun

( rotational ) چرخش، دوران، گردش به دور

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

the rotation of a shaft

چرخش میله

the rotation of the earth around the sun

گردش زمین به دور خورشید

نمونه‌جمله‌های بیشتر

the rotation of the head on the neck

چرخش سر بر گردن

They agreed on a rotation of chairmanship.

آن‌ها توافق کردند که ریاست نوبتی باشد.

He does everything in rotation.

او همه‌ی کارها را به نوبت انجام می‌دهد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد rotation

  1. noun circular movement around a point or about an axis
    Synonyms:
    turn spin revolution cycle circulation circle eddy whirl gyration vortex rotary motion turning circuit wheel torque circumvolution circumrotation succession
  1. noun occurrence in successive turns
    Synonyms:
    alternation interchange

Collocations

in rotation

نوبتی، به تناوب، پستایشی، به ترتیب

ارجاع به لغت rotation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «rotation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/rotation

لغات نزدیک rotation

پیشنهاد بهبود معانی