آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۲ فروردین ۱۴۰۳

    Torque

    tɔːrk tɔːk

    گذشته‌ی ساده:

    torqued

    شکل سوم:

    torqued

    سوم‌شخص مفرد:

    torques

    وجه وصفی حال:

    torquing

    شکل جمع:

    torques

    توضیحات:

    همچنین در معنی سوم می‌توان از torc به‌ جای torque استفاده کرد.

    معنی torque | جمله با torque

    noun uncountable

    فیزیک گَشتاوَرنیرو، نیروی چرخشی، مُمان‌نیرو، تُرک (عاملی است که باعث دَوَران یا چرخش جسم می‌شود)

    The engine's torque allowed the car to accelerate quickly.

    نیروی چرخشی موتور به خودرو اجازه می‌داد تا به‌سرعت شتاب بگیرد.

    The cyclist applied torque to the pedals to climb the steep hill.

    دوچرخه‌سوار برای بالا رفتن از تپه‌ی شیب‌دار، گشتاورنیرو را روی پدال‌ها اعمال کرد.

    verb - transitive

    فیزیک نیروی گشتاور ایجاد کردن، (حول محور) چرخاندن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری

    You need to torqued the bolt carefully to ensure a secure and stable connection.

    برای اطمینان از اتصال ایمن و پایدار، باید پیچ را به‌دقت بچرخانید.

    Make sure to torque the nuts to prevent any imbalance.

    برای جلوگیری از هرگونه عدم تعادل، مهره‌ها را بچرخانید.

    noun countable

    گردن‌بند فلزی، چنبره‌ی فلزی، طوق فلزی (فرانسوی‌ها، آلمانی‌ها و بریتانیایی‌های باستان می‌پوشیدند)

    The exhibit showcased a remarkable collection of torques worn by the Britons during the Iron Age.

    این نمایشگاه مجموعه‌ی عالی‌ای از طوق‌های فلزی را که بریتانیایی‌ها در عصر آهن به کار می‌بردند، به نمایش گذاشت.

    The Gauls believed that wearing a torque brought them protection and symbolized their social status.

    فرانسوی‌ها معتقد بودند که استفاده از طوق فلزی از آن‌ها محافظت می‌کند و نماد موقعیت اجتماعی آن‌ها است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    A three-plated gold torque coverd his chest.

    یک گردن‌بند فلزی سه‌قسمتی سینه‌اش را پوشانده بود.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد torque

    1. noun power developed or released by a device
      Synonyms:
      twist revolving circulatory force
    1. noun a twisting force
      Synonyms:
      force twist turn revolution torsion collar necklace armband

    سوال‌های رایج torque

    گذشته‌ی ساده torque چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده torque در زبان انگلیسی torqued است.

    شکل سوم torque چی میشه؟

    شکل سوم torque در زبان انگلیسی torqued است.

    شکل جمع torque چی میشه؟

    شکل جمع torque در زبان انگلیسی torques است.

    وجه وصفی حال torque چی میشه؟

    وجه وصفی حال torque در زبان انگلیسی torquing است.

    سوم‌شخص مفرد torque چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد torque در زبان انگلیسی torques است.

    ارجاع به لغت torque

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «torque» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/torque

    لغات نزدیک torque

    • - torquate
    • - torquated
    • - torque
    • - torque converter
    • - torque wrench
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    humanistic humanities humongous hunch hydration hypothetically ideally trick turban micromanagement hepatitis orange juice lowboy evolutionist aft رغبت مذمت کردن مذاب ذوب شدن ذوب کردن قلابچه‌ماهی چرم‌ماهی گورخرماهی فیل‌ماهی اعتلا اولویت‌بندی کردن پرآب تهاتر کردن جنوب شرقی جوی
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.