با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Torque

tɔːrk tɔːk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    torqued
  • شکل سوم:

    torqued
  • سوم شخص مفرد:

    torques
  • وجه وصفی حال:

    torquing
  • شکل جمع:

    torques

توضیحات

همچنین در معنی سوم می‌توان از torc به‌ جای torque استفاده کرد.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun uncountable
    فیزیک گَشتاوَرنیرو، نیروی چرخشی، مُمان‌نیرو، تُرک (عاملی است که باعث دَوَران یا چرخش جسم می‌شود)
    • - The engine's torque allowed the car to accelerate quickly.
    • - نیروی چرخشی موتور به خودرو اجازه می‌داد تا به‌سرعت شتاب بگیرد.
    • - The cyclist applied torque to the pedals to climb the steep hill.
    • - دوچرخه‌سوار برای بالا رفتن از تپه‌ی شیب‌دار، گشتاورنیرو را روی پدال‌ها اعمال کرد.
  • verb - transitive
    فیزیک نیروی گشتاور ایجاد کردن، (حول محور) چرخاندن
    • - You need to torqued the bolt carefully to ensure a secure and stable connection.
    • - برای اطمینان از اتصال ایمن و پایدار، باید پیچ را به‌دقت بچرخانید.
    • - Make sure to torque the nuts to prevent any imbalance.
    • - برای جلوگیری از هرگونه عدم تعادل، مهره‌ها را بچرخانید.
  • noun countable
    گردن‌بند فلزی، چنبره‌ی فلزی، طوق فلزی (فرانسوی‌ها، آلمانی‌ها و بریتانیایی‌های باستان می‌پوشیدند)
    • - The exhibit showcased a remarkable collection of torques worn by the Britons during the Iron Age.
    • - این نمایشگاه مجموعه‌ی عالی‌ای از طوق‌های فلزی را که بریتانیایی‌ها در عصر آهن به کار می‌بردند، به نمایش گذاشت.
    • - The Gauls believed that wearing a torque brought them protection and symbolized their social status.
    • - فرانسوی‌ها معتقد بودند که استفاده از طوق فلزی از آن‌ها محافظت می‌کند و نماد موقعیت اجتماعی آن‌ها است.
    • - A three-plated gold torque coverd his chest.
    • - یک گردن‌بند فلزی سه‌قسمتی سینه‌اش را پوشانده بود.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد torque

  1. noun Power developed or released by a device
    Synonyms: circulatory force, twist, revolving
  2. noun A twisting force
    Synonyms: armband, collar, torsion, force, necklace, revolution, turn, twist

ارجاع به لغت torque

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «torque» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/torque

لغات نزدیک torque

پیشنهاد بهبود معانی