گذشتهی ساده:
twistedشکل سوم:
twistedسومشخص مفرد:
twistsوجه وصفی حال:
twistingپیچ دادن، تاب دادن، پیچاندن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
I twisted my ankle.
مچ پایم رگ به رگ شد.
Several yarns are twisted together to make a cord.
برای ساختن ریسمان چندین نخ به هم تابیده میشود.
a pig's twisted tail
دم پیچخوردهی خوک
a river that twists through a green valley
رودخانهای که در درهای سبز پیچ و خم دارد
If you twist the blade of this knife, it will break.
اگر تیغهی این چاقو را بپیچانی میشکند.
The snake twisted itself around the branch.
مار خودش را دور شاخه پیچید.
گمراه کردن، از راه درست به در کردن، تحریف کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
don't twist my words!
حرفهای مرا تحریف نکن!
those phrases that can be twisted to mean whatever governments want
آن عباراتی که میتوان آنها را طوری تحریف کرد که معنی دلخواه دولتها را برسانند
the twisted mind of a criminal
فکر منحرف یک آدم تبهکار
چلاندن، کج و کوله کردن
When he shaves he twists his face.
وقتی ریش میتراشد صورت خود را کجومعوج میکند.
پیچیدن، تاب خوردن، لولیدن
پیچ، تاب، پیچخوردگی، خم
a twist in the road
خم جاده
a new twist in the story of the film
یک دگرگونی جدید در داستان فیلم
دور انگشت خود چرخاندن، کاملاً تحت تسلط خود درآوردن، ملعبه کردن
دور انگشت خود چرخاندن، کاملاً تحت تسلط خود درآوردن، ملعبه کردن
(کسی را) وادار به انجام کاری کردن، تحت فشار قرار دادن، بهزور قبولاندن، مجبور کردن، متقاعد کردن
با دم شیر بازی کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «twist» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/twist