تله، کمند، گره، گرفتاری، گوریدگی، شوریدگی، بغرنجی، برجسته کردن، نمودارکردن، بغرنج کردن، دندان قروچه کردن، غرولند کردن، خشمگین ساختن، گره خوردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The dog snarled at the mailman.
سگ با خشم دندانهایش را به پستچی نشان داد.
When the tiger snarled, I ran away.
وقتی که پلنگ خرخر کرد فرار کردم.
"get away from here!" the guard snarled
نگهبان غرشکنان گفت: «از اینجا دور شوید!»
The sudden snarl of the dog scared the child.
غرش ناگهانی سگ کودک را ترساند.
"shut up!" she said with a snarl
با صدایی پرخاشگرانه گفت: «خفه شو!»
It was not easy to comb the girl's snarled hair.
شانه کردن گیسوی ژولیدهی آن دختر آسان نبود.
This thread snarls easily.
این ریسمان زود گره میخورد.
The machine snarled the cloth up.
پارچه در ماشین گیر کرد.
Traffic has snarled up the city center.
در وسط شهر راهبندان شده است.
to snarl traffic
بند آوردن ترافیک
Her hair was full of snarls.
مویش بسیار ژولیده بود.
a big snarl in Ferdowsi avenue
یک راهبندان بزرگ در خیابان فردوسی
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «snarl» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/snarl