با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Knot

nɑːt nɒt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    knotted
  • شکل سوم:

    knotted
  • سوم شخص مفرد:

    knots
  • وجه وصفی حال:

    knotting
  • شکل جمع:

    knots

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun adverb countable C2
    گره، برکمدگی، برآمدگی، دژپیه، غده، چیز سفت یا قلنبه، مشکل، عقده، واحد سرعت دریایی معادل ۰.۵۱۴ متر بر ثانیه، گره زدن، به‌هم پیوستن، گیرانداختن، گره خوردن، منگوله‌دار کردن، گره دریایی
    • - to tie a knot
    • - گره زدن
    • - Make a knot at the end of the rope.
    • - ته طناب را گره بزن.
    • - She did her hair up in a knot on top of her head.
    • - او گیسوی خود را در بالای سرش گره زد.
    • - The knot is getting loose.
    • - گره دارد شل می‌شود.
    • - ... untie the knot of our tangled life.
    • - (حافظ) ... گره از کار فروبسته‌ی ما بگشاید.
    • - a knot of drooping roses
    • - یک دسته گل سرخ پژمرده
    • - Knots of people were arguing on street corners.
    • - مردم دسته‌دسته در گوشه‌های خیابان بحث می‌کردند.
    • - The two nations renewed the knots between them.
    • - دو ملت پیوندهای میان خود را تجدید کردند.
    • - I was excited and my stomach was in a knot.
    • - هیجان داشتم و دلم زیر و رو می‌شد.
    • - This matter is full of legal knots.
    • - این قضیه اشکالات حقوقی بسیاری دربر دارد.
    • - a knot in a tense muscle
    • - گره عضله‌ی منقبض‌شده
    • - There were three big knots under her left arm.
    • - در زیر بغل چپ او سه غده‌ی بزرگ وجود داشت.
    • - The boat's average speed is ten knots.
    • - سرعت متوسط قایق ده گره است.
    • - He knotted the ropes together.
    • - او طنابها را به هم گره زد.
    • - He knotted the string and couldn't untie it.
    • - او ریسمان را درهم‌و برهم کرد و نتوانست آن را باز کند.
    • - They went off at a rate of knots.
    • - آن‌ها با شتاب رفتند.
    • - Finally they decided to tie the knot.
    • - بالأخره تصمیم به ازدواج گرفتند.
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد knot

  1. noun bow, loop
    Synonyms: bond, braid, bunch, coil, connection, contortion, entanglement, gnarl, helix, hitch, joint, kink, ligament, ligature, link, mat, nexus, perplexity, rosette, screw, snag, snarl, spiral, splice, tangle, tie, twirl, twist, vinculum, warp, whirl, whorl, yoke
    Antonyms: line
  2. noun lump; crowd
    Synonyms: aggregation, assemblage, assortment, band, bunch, circle, clique, clump, cluster, collection, company, crew, gang, gathering, group, heap, mass, mob, pack, pile, set, squad, swarm, tuft
  3. verb weave, complicate
    Synonyms: bind, cord, entangle, knit, loop, secure, tat, tether, tie
    Antonyms: unknot

Collocations

Idioms

  • at a rate of knots

    (انگلیس) تند، سریع

    (انگلیس - عامیانه) بسیار سریع، مثل برق

  • tie the knot

    (عامیانه) ازدواج کردن

ارجاع به لغت knot

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «knot» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/knot

لغات نزدیک knot

پیشنهاد بهبود معانی