شکل جمع:
cordsریسمان، طناب نازک، رسن، سیم، زه، وتر
سیم، ریسمان
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He tied a cord around the box.
او ریسمانی دور جعبه بست.
the cords of affection that tied her to her husband
رشتههای محبت که او را به شوهرش وابسته کرده بود
He was wearing his brown cords.
او شلوار مخمل کبریتی قهوهای رنگ خود را پوشیده بود.
vocal cord
تار صوتی، تار آوا
spinal cord
نخاع شوکی، مغز حرام
umbilical cord
بند ناف
شکل جمع cord در زبان انگلیسی cords است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «cord» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/cord