زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد 🌍
آخرین به‌روزرسانی:

Cord

kɔːrd kɔːd

شکل جمع:

cords

معنی cord | جمله با cord

noun verb - transitive

ریسمان، طناب نازک، رسن، سیم، زه، وتر

noun verb - transitive

سیم، ریسمان

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

He tied a cord around the box.

او ریسمانی دور جعبه بست.

the cords of affection that tied her to her husband

رشته‌های محبت که او را به شوهرش وابسته کرده بود

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He was wearing his brown cords.

او شلوار مخمل کبریتی قهوه‌ای رنگ خود را پوشیده بود.

vocal cord

تار صوتی، تار آوا

spinal cord

نخاع شوکی، مغز حرام

umbilical cord

بند ناف

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد cord

  1. noun rope
    Synonyms:
    line string tie connection link cordage twine fiber bond tendon

سوال‌های رایج cord

شکل جمع cord چی میشه؟

شکل جمع cord در زبان انگلیسی cords است.

ارجاع به لغت cord

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cord» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/cord

لغات نزدیک cord

پیشنهاد بهبود معانی