امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Bond

bɑːnd bɒnd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    bonded
  • شکل سوم:

    bonded
  • سوم‌شخص مفرد:

    bonds
  • وجه وصفی حال:

    bonding
  • شکل جمع:

    bonds

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
(انسان‌ها) پیوند، ارتباط، رابطه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- They celebrated the holidays together to strengthen family bonds.
- آن‌ها برای تقویت روابط خانوادگی‌ تعطیلات را با هم جشن گرفتند.
- Their close bond helped them overcome life's challenges together.
- پیوند نزدیکشان به آن‌ها کمک کرد تا با هم بر چالش‌های زندگی غلبه کنند.
noun countable
اقتصاد اوراق قرضه (سندی رسمی که نشان می‌دهد به دولت یا شرکتی وام داده شده و مبلغ مربوطه با نرخ بهره‌ی مشخصی بازپرداخت می‌شود) link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی اقتصاد

مشاهده
- She carefully studied the bond's terms before making the purchase.
- قبل‌از خرید، او شرایط اوراق قرضه را با دقت مطالعه کرد.
- She invested in a government bond for stable returns.
- او برای بازدهی پایدار در اوراق قرضه‌ی دولتی سرمایه‌گذاری کرد.
noun countable
قرارداد، ضمانت‌نامه، تعهدنامه، قول‌نامه
- The bond required both parties to fulfill their obligations.
- این قرارداد هر دو طرف را ملزم به انجام تعهدات خود می‌کرد.
- We signed a bond to ensure the project's completion.
- ما برای حصول اطمینان از اتمام پروژه، ضمانت‌نامه‌ای را امضا کردیم.
noun countable
انگلیسی آمریکایی حقوق وثیقه، قرار وثیقه (مبلغی پول که به‌عنوان ضمانت به دادگاه پرداخت می‌شود تا فرد متهم به جرم به‌صورت موقت آزاد شود) link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی حقوق

مشاهده
- After the trial, the bond was refunded to the defendant.
- پس‌از محاکمه، وثیقه به متهم مسترد شد.
- He paid the bond to secure his friend's release from jail.
- او برای تأمین آزادی دوست خود از زندان، قرار وثیقه را پرداخت کرد.
noun singular
(محل) اتصال، پیوند، چسبندگی
- A strong bond can be achieved by applying heat to the glued surfaces.
- با گرما دادن سطوح چسب‌کاری‌شده، می‌توان پیوند محکمی حاصل کرد.
- The engineer tested the bond to determine its strength and durability.
- مهندس برای تعیین استحکام و پایداری محل اتصال، آن را آزمایش کرد.
noun countable
شیمی پیوند، پیوند شیمیایی (نیروی نگهدارنده‌ی اتم‌ها در مولکول شیمیایی) link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی شیمی

مشاهده
- The bond between the hydrogen and oxygen atoms creates water.
- پیوند بین اتم‌های هیدروژن و اکسیژن، آب را ایجاد می‌کند.
- Ionic bonds occur when electrons are transferred between atoms.
- پیوندهای یونی زمانی ایجاد می‌شوند که الکترون‌ها بین اتم‌ها منتقل شوند.
noun plural
ادبی (bonds) بند، قید، زنجیر، قیدوبند
- The detective discovered the bonds in the abandoned warehouse.
- کارآگاه در انبار متروکه زنجیرهایی را کشف کرد.
- The guards tightened the bonds to prevent any chance of escape.
- نگهبانان برای جلوگیری از هرگونه احتمال فرار، بندها را محکم کردند.
verb - intransitive verb - transitive
متصل کردن، چسباندن، وصل کردن، پیوند زدن، به هم بستن، به هم جفت کردن
- The carpenter will bond the two pieces of wood with strong adhesive.
- نجار این دو قطعه چوب را با چسب به هم متصل خواهد کرد.
- They decided to bond the fabric pieces with a fabric glue.
- آن‌ها تصمیم گرفتند که تکه‌های پارچه را با چسب پارچه به هم بچسبانند.
verb - intransitive verb - transitive C2
(روابط انسانی) پیوند برقرار کردن، ایجاد صمیمیت کردن، ارتباط برقرار کردن
- The therapy sessions helped him bond with his partner more deeply.
- جلسات درمانی به او کمک کرد تا با همسرش پیوند عمیق‌تری برقرار کند.
- The coach aimed to bond the players by encouraging teamwork during practice.
- مربی با هدف ایجاد صمیمیت بین بازیکنان، درحین تمرین آن‌ها را به کار تیمی تشویق می‌کرد.
verb - intransitive verb - transitive
شیمی پیوند اتمی داشتن، پیوند شیمیایی برقرار کردن، پیوند خوردن
- Atoms tend to bond under the right conditions of temperature and pressure.
- اتم‌ها در شرایط دما و فشار مناسب تمایل به برقراری پیوند دارند.
- The two elements bond in a unique way to form a stable compound.
- این دو عنصر با روشی منحصربه‌فرد با هم پیوند می‌خورند و ترکیب پایداری را تشکیل می‌دهند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bond

  1. noun binder or fastener
    Synonyms:
    band binding chain connection cord fastening fetter gunk handcuff hookup irons ligature link linkage manacle network nexus rope shackle stickum tie tie-in wire
  1. noun association, relation
    Synonyms:
    affiliation affinity attachment connection connective friendship hookup interrelationship liaison link marriage network obligation relationship restraint tie tie-in union
  1. noun guarantee; contract
    Synonyms:
    agreement bargain certificate collateral compact convention covenant debenture guaranty obligation pact pledge promise security transaction warrant warranty word
  1. verb fasten; stick
    Synonyms:
    bind connect fix fuse glue gum paste stickum
    Antonyms:
    let go loosen open unfasten unstick

Collocations

  • bottled in bond

    در بطری ریخته و انبارشده در انبارهای رسمی و متعهد (بیشتر در مورد ویسکی به کار می‌رود)

Idioms

لغات هم‌خانواده bond

  • verb - transitive
    bond

ارجاع به لغت bond

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bond» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ بهمن ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bond

لغات نزدیک bond

پیشنهاد بهبود معانی