آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۵ بهمن ۱۴۰۳

    Bond

    bɑːnd bɒnd

    گذشته‌ی ساده:

    bonded

    شکل سوم:

    bonded

    سوم‌شخص مفرد:

    bonds

    وجه وصفی حال:

    bonding

    شکل جمع:

    bonds

    معنی bond | جمله با bond

    noun countable B2

    (انسان‌ها) پیوند، ارتباط، رابطه

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی پیشرفته

    مشاهده

    They celebrated the holidays together to strengthen family bonds.

    آن‌ها برای تقویت روابط خانوادگی‌ تعطیلات را با هم جشن گرفتند.

    Their close bond helped them overcome life's challenges together.

    پیوند نزدیکشان به آن‌ها کمک کرد تا با هم بر چالش‌های زندگی غلبه کنند.

    noun countable

    اقتصاد اوراق قرضه (سندی رسمی که نشان می‌دهد به دولت یا شرکتی وام داده شده و مبلغ مربوطه با نرخ بهره‌ی مشخصی بازپرداخت می‌شود)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی اقتصاد

    مشاهده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام

    She carefully studied the bond's terms before making the purchase.

    قبل‌از خرید، او شرایط اوراق قرضه را با دقت مطالعه کرد.

    She invested in a government bond for stable returns.

    او برای بازدهی پایدار در اوراق قرضه‌ی دولتی سرمایه‌گذاری کرد.

    noun countable

    قرارداد، ضمانت‌نامه، تعهدنامه، قول‌نامه

    The bond required both parties to fulfill their obligations.

    این قرارداد هر دو طرف را ملزم به انجام تعهدات خود می‌کرد.

    We signed a bond to ensure the project's completion.

    ما برای حصول اطمینان از اتمام پروژه، ضمانت‌نامه‌ای را امضا کردیم.

    noun countable

    انگلیسی آمریکایی حقوق وثیقه، قرار وثیقه (مبلغی پول که به‌عنوان ضمانت به دادگاه پرداخت می‌شود تا فرد متهم به جرم به‌صورت موقت آزاد شود)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی حقوق

    مشاهده

    After the trial, the bond was refunded to the defendant.

    پس‌از محاکمه، وثیقه به متهم مسترد شد.

    He paid the bond to secure his friend's release from jail.

    او برای تأمین آزادی دوست خود از زندان، قرار وثیقه را پرداخت کرد.

    noun singular

    (محل) اتصال، پیوند، چسبندگی

    A strong bond can be achieved by applying heat to the glued surfaces.

    با گرما دادن سطوح چسب‌کاری‌شده، می‌توان پیوند محکمی حاصل کرد.

    The engineer tested the bond to determine its strength and durability.

    مهندس برای تعیین استحکام و پایداری محل اتصال، آن را آزمایش کرد.

    noun countable

    شیمی پیوند، پیوند شیمیایی (نیروی نگهدارنده‌ی اتم‌ها در مولکول شیمیایی)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی شیمی

    مشاهده

    The bond between the hydrogen and oxygen atoms creates water.

    پیوند بین اتم‌های هیدروژن و اکسیژن، آب را ایجاد می‌کند.

    Ionic bonds occur when electrons are transferred between atoms.

    پیوندهای یونی زمانی ایجاد می‌شوند که الکترون‌ها بین اتم‌ها منتقل شوند.

    noun plural

    ادبی (bonds) بند، قید، زنجیر، قیدوبند

    The detective discovered the bonds in the abandoned warehouse.

    کارآگاه در انبار متروکه زنجیرهایی را کشف کرد.

    The guards tightened the bonds to prevent any chance of escape.

    نگهبانان برای جلوگیری از هرگونه احتمال فرار، بندها را محکم کردند.

    verb - intransitive verb - transitive

    متصل کردن، چسباندن، وصل کردن، پیوند زدن، به هم بستن، به هم جفت کردن

    The carpenter will bond the two pieces of wood with strong adhesive.

    نجار این دو قطعه چوب را با چسب به هم متصل خواهد کرد.

    They decided to bond the fabric pieces with a fabric glue.

    آن‌ها تصمیم گرفتند که تکه‌های پارچه را با چسب پارچه به هم بچسبانند.

    verb - intransitive verb - transitive C2

    (روابط انسانی) پیوند برقرار کردن، ایجاد صمیمیت کردن، ارتباط برقرار کردن

    The therapy sessions helped him bond with his partner more deeply.

    جلسات درمانی به او کمک کرد تا با همسرش پیوند عمیق‌تری برقرار کند.

    The coach aimed to bond the players by encouraging teamwork during practice.

    مربی با هدف ایجاد صمیمیت بین بازیکنان، درحین تمرین آن‌ها را به کار تیمی تشویق می‌کرد.

    verb - intransitive verb - transitive

    شیمی پیوند اتمی داشتن، پیوند شیمیایی برقرار کردن، پیوند خوردن

    Atoms tend to bond under the right conditions of temperature and pressure.

    اتم‌ها در شرایط دما و فشار مناسب تمایل به برقراری پیوند دارند.

    The two elements bond in a unique way to form a stable compound.

    این دو عنصر با روشی منحصربه‌فرد با هم پیوند می‌خورند و ترکیب پایداری را تشکیل می‌دهند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد bond

    1. noun binder or fastener
      Synonyms:
      tie connection link band fastening cord wire chain rope binding ligature hookup tie-in linkage network nexus fetter shackle handcuff irons manacle stickum gunk
    1. noun association, relation
      Synonyms:
      relationship connection association relation link tie union friendship attachment affiliation liaison network interrelationship marriage obligation connective tie-in hookup restraint affinity
    1. noun guarantee; contract
      Synonyms:
      promise agreement guarantee pledge obligation contract bargain security compact covenant transaction warranty warrant guaranty certificate convention pact collateral debenture word
    1. verb fasten; stick
      Synonyms:
      fix connect stick glue paste bind gum fuse stickum
      Antonyms:
      unfasten open loosen let go

    Collocations

    bottled in bond

    در بطری ریخته و انبارشده در انبارهای رسمی و متعهد (بیشتر در مورد ویسکی به کار می‌رود)

    Idioms

    his word is his bond

    حرفش قول است، به هر چه بگوید عمل می‌کند.

    لغات هم‌خانواده bond

    • noun
      bond, bonding
    • verb - transitive
      bond

    سوال‌های رایج bond

    گذشته‌ی ساده bond چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده bond در زبان انگلیسی bonded است.

    شکل سوم bond چی میشه؟

    شکل سوم bond در زبان انگلیسی bonded است.

    شکل جمع bond چی میشه؟

    شکل جمع bond در زبان انگلیسی bonds است.

    وجه وصفی حال bond چی میشه؟

    وجه وصفی حال bond در زبان انگلیسی bonding است.

    سوم‌شخص مفرد bond چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد bond در زبان انگلیسی bonds است.

    ارجاع به لغت bond

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «bond» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bond

    لغات نزدیک bond

    • - bonaventura
    • - bonbon
    • - bond
    • - bond paper
    • - bond servant
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    conversationalist copilot cornerstone cornstarch eid al-adha eleventh eliot elude emergence emergent empathetic empowerment ethics evan even-tempered پرورش ایاب و ذهاب راسخ رسوخ رشک رشک بردن رعیت رفعت روزن رهگذر زادبوم زرتشت زرشک زرشکی ساروج
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.