آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۸ تیر ۱۴۰۴

    Binding

    ˈbaɪndɪŋ ˈbaɪndɪŋ

    شکل جمع:

    bindings

    معنی binding | جمله با binding

    adjective

    الزام‌آور، اجباری، لازم‌الاجرا، تعهدآور، غیرقابل نقض

    This clause of the contract is binding on both parties.

    این ماده‌ی قرارداد برای طرفین الزام‌آور است.

    This agreement is binding on both parties for five years.

    این توافق برای هر دو طرف به‌مدت پنج سال غیرقابل نقض است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    an old law that is still binding in California

    یک قانون قدیمی که هنوز در کالیفرنیا به قوت خود باقی است

    noun countable uncountable

    جلد، صحافی، شیرازه

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام

    I liked the book's binding and gilt lettering.

    از صحافی و حروف مطلای کتاب خوشم آمد.

    The leather binding gave the book a luxurious, antique feel.

    جلد چرمی به کتاب حالتی لوکس و قدیمی بخشیده بود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    durable leather binding

    (کتاب) جلد چرمی با دوام

    noun uncountable

    نوار

    Bias binding works best for curved hems and edges.

    نوار اریب برای لبه‌ها و سجاف‌های منحنی بهترین عملکرد را دارد.

    The binding around the collar is coming loose.

    نوار دور یقه درحال جدا شدن است.

    noun countable

    گیره‌ی اسکی

    She took her skis to the shop to get the bindings replaced.

    او اسکی‌هایش را به مغازه برد تا گیره‌ها را تعویض کنند.

    Make sure your bindings are securely fastened before hitting the slopes.

    قبل‌از رفتن به پیست، مطمئن شو که گیره‌های اسکی‌ات محکم بسته شده‌اند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    ski binding

    گیره‌ی روی اسکی (که کفش اسکی در آن قرار می‌گیرد)

    noun uncountable

    بستن سینه‌ها، تخت کردن سینه (معمولاً با بایندر که توسط افراد ترنس استفاده می‌شود)

    They started binding at age 16 to better match their gender identity.

    آن‌ها از سن ۱۶ سالگی بستن سینه‌ها را شروع کردند تا با هویت جنسیتی‌شان هماهنگ‌تر باشند.

    Support groups often provide guidance on how to safely practice binding.

    گروه‌های حمایتی اغلب راهنمایی‌هایی در مورد نحوه‌ی ایمن تخت کردن سینه‌ ارائه می‌دهند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد binding

    1. adjective necessary
      Synonyms:
      required essential mandatory obligatory imperative requisite compulsory necessary bounden incumbent on counted upon irrevocable unalterable indissoluble conclusive
    1. adjective confining
      Synonyms:
      limiting restraining tied attached tying fastened enslaved indentured
      Antonyms:
      unnecessary unconfining alterable breakable revocable unbinding
    1. noun cover; something which fastens
      Synonyms:
      tie fastener wrapper belt jacket adhesive

    سوال‌های رایج binding

    گذشته‌ی ساده binding چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده binding در زبان انگلیسی bound است.

    شکل سوم binding چی میشه؟

    شکل سوم binding در زبان انگلیسی bound است.

    شکل جمع binding چی میشه؟

    شکل جمع binding در زبان انگلیسی bindings است.

    سوم‌شخص مفرد binding چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد binding در زبان انگلیسی binds است.

    ارجاع به لغت binding

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «binding» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/binding

    لغات نزدیک binding

    • - bindery
    • - bindi
    • - binding
    • - binding energy
    • - binding time
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    humanistic humanities humongous hunch hydration hypothetically ideally trick turban micromanagement hepatitis orange juice lowboy evolutionist aft رغبت مذمت کردن مذاب ذوب شدن ذوب کردن قلابچه‌ماهی چرم‌ماهی گورخرماهی فیل‌ماهی اعتلا اولویت‌بندی کردن پرآب تهاتر کردن جنوب شرقی جوی
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.