Limiting

    ˈlɪmətɪŋ ˈlɪmətɪŋ
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • گذشته‌ی ساده:

      limited

    • شکل سوم:

      limited

    • سوم‌شخص مفرد:

      limits

    • صفت تفضیلی:

      more limiting

    • صفت عالی:

      most limiting

    معنی

    adjective
    محدود، مقید، معین، منحصر‌کننده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد limiting

    1. verb decide upon or fix definitely
      Synonyms:
      determining fixing defining specifying setting restricting regulating checking constraining confining bounding marking delimiting localizing inhibiting curbing contracting circumscribing bordering discriminating qualifying rationing measuring ending finishing concluding demarcating delimiting delimiting fencing edging verging terming tempering stinting meting chastening
    1. verb place limits on (extent or access)
      Synonyms:
      restricting checking curbing restraining confining narrowing bounding delimiting circumscribing straitening throttling trammelling
      Antonyms:
      allowing freeing releasing increasing
    1. noun the grammatical relation that exists when a word qualifies the meaning of the phrase
      Synonyms:
      modification qualifying
    1. adjective restricting the scope or freedom of action
      Synonyms:
      restricting confining constraining constrictive

    لغات هم‌خانواده limiting

    ارجاع به لغت limiting

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «limiting» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/limiting

    لغات نزدیک limiting

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دژرهی دکتردرحقوق دگردیسگر دگرسان پذیری دگرسان گرای دگرسوی کردن دگرش ناپذیر دگرشگر دگرش واکه دگرگونی ناپذیر دگرگونی گشتاور دیدگر سوی دیردرمان دیرپای دیرگزین دیرگشا دیریاز دیسدار شدن دیسلکسی دیسک ران دیماساندن دیوار بازدار دیوان کشور دیوانه و خنده آور دیوسیرتانه دیکسیونرنگار دیکلرر دیگرآنکه