با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Skim

skɪm skɪm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    skimmed
  • شکل سوم:

    skimmed
  • سوم‌شخص مفرد:

    skims
  • وجه وصفی حال:

    skimming

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive
(در ارتفاع کم) پرواز کردن، حرکت کردن، عبور کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- aircraft skimming the roof-tops
- هواپیماهایی که نزدیک به بام‌ها حرکت می‌کردند
- The birds skimmed across the tops of the sea.
- پرندگان از بالای دریا عبور کردند.
verb - transitive
انگلیسی بریتانیایی (سنگ) بر سطح آب انداختن، لغزاندن
- to skim a flat stone on the surface of a pond
- سنگ مسطحی را بر روی استخر انداختن
- We watched a boy skimming stones across the lake.
- ما پسری را دیدیم که سنگ‌ها را از بر سطح دریاچه می‌انداخت.
verb - intransitive verb - transitive
سریع خواندن، سرسری خواندن، مرور کردن
- He skimmed through the book in half an hour.
- او نیم‌ساعته کتاب را سرسری خواند.
- He skimmed over the list looking for his own name.
- او فهرست را مرور کرد و به‌دنبال نام خود گشت.
verb - transitive
برداشتن (چربی، خامه و... از روی غذا)
- to skim the oil off the soup
- روغن روی آبگوشت را گرفتن
- to skim the froth from the top of a pot
- کف روی دیگ را گرفتن
- to skim milk
- چربی شیر را گرفتن
verb - transitive
جعل کردن، کلاهبرداری کردن، سوءاستفاده کردن (از کارت اعتباری دیگران)
- The fraudster managed to skim my credit card at the gas station.
- کلاهبردار موفق شد از کارت اعتباری من در پمپ‌بنزین سوءاستفاده کند.
- She was arrested for attempting to skim the credit card information of unsuspecting customers.
- او به‌دلیل تلاش برای کلاهبرداری اطلاعات کارت اعتباری مشتریان ناآگاه دستگیر شد.
noun countable uncountable
لایه‌ی نازک (از چیزی)، رویه
- the skim of cold milk
- رویه‌ی شیر سرد
- ice skim on the lake
- لایه‌ی نازک یخ روی دریاچه‌
noun countable uncountable
مرور، بررسی سریع
- I need to do a skim of this book before the exam tomorrow.
- باید قبل‌از امتحان فردا، این کتاب را مرور کنم.
- The editor's first skim of the document identified several spelling errors.
- اولین بررسی سریع ویراستار از مدرک، چندین اشتباه املایی را پیدا کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد skim

  1. verb remove the top part
    Synonyms: brush, cream, dip, get the cream, glance, graze, ladle, ream, scoop, separate, shave, top
    Antonyms: pour
  2. verb glide over quickly, lightly
    Synonyms: brush, carom, coast, dart, float, fly, graze, kiss, ricochet, sail, scud, shoot, skate, skip, skirr, skitter, smooth along, soar, trip
    Antonyms: pour
  3. verb look through cursorily
    Synonyms: browse, brush over, dip, examine, flip through, get the cream, give the once-over, glance, glance over, go once over lightly, hit the high spots, leaf through, read, read swiftly, riff, riffle, run eye over, scan, skip, thumb through, turn the pages
    Antonyms: pour

ارجاع به لغت skim

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «skim» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/skim

لغات نزدیک skim

پیشنهاد بهبود معانی