آیکن بنر

گرامر مختصر و مفید فست‌دیکشنری

گرامر مختصر و مفید فست‌دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۵ آبان ۱۴۰۴

    Skim

    skɪm skɪm

    گذشته‌ی ساده:

    skimmed

    شکل سوم:

    skimmed

    سوم‌شخص مفرد:

    skims

    وجه وصفی حال:

    skimming

    شکل جمع:

    skims

    معنی skim | جمله با skim

    verb - intransitive verb - transitive

    سریع خواندن، سرسری خواندن، مرور کردن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه

    مشاهده

    He skimmed through the book in half an hour.

    او نیم‌ساعته کتاب را سرسری خواند.

    He skimmed over the list looking for his own name.

    او فهرست را مرور کرد و به‌دنبال نام خود گشت.

    verb - intransitive verb - transitive

    (در ارتفاع کم) پرواز کردن، حرکت کردن، عبور کردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

    aircraft skimming the roof-tops

    هواپیماهایی که نزدیک به بام‌ها حرکت می‌کردند

    The birds skimmed across the tops of the sea.

    پرندگان از بالای دریا عبور کردند.

    verb - transitive

    انگلیسی بریتانیایی (سنگ) بر سطح آب انداختن، لغزاندن

    در انگلیسی آمریکایی از skip استفاده می‌شود.

    We used to skim stones across the pond when we were kids.

    وقتی بچه بودیم، روی برکه سنگ می‌انداختیم.

    She tried to skim a stone, but it sank immediately.

    او سعی کرد سنگی را روی آب بلغزاند، اما فوراً فرو رفت.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    to skim a flat stone on the surface of a pond

    سنگ مسطحی را بر روی استخر انداختن

    verb - transitive

    غذا و آشپزی برداشتن (چربی، خامه و... از روی غذا)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی غذا و آشپزی

    مشاهده

    You should skim the impurities off the oil before using it.

    قبل‌از استفاده، باید ناخالصی‌های روی روغن را بگیری.

    The cook skimmed off the fat from the stew to make it lighter.

    آشپز برای سبک‌تر شدن خورش، چربی روی آن را گرفت.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    to skim the oil off the soup

    روغن روی آبگوشت را گرفتن

    to skim the froth from the top of a pot

    کف روی دیگ را گرفتن

    to skim milk

    چربی شیر را گرفتن

    verb - transitive

    جعل کردن، کلاهبرداری کردن، سوءاستفاده کردن (از کارت اعتباری دیگران)

    The fraudster managed to skim my credit card at the gas station.

    کلاهبردار موفق شد از کارت اعتباری من در پمپ‌بنزین سوءاستفاده کند.

    She was arrested for attempting to skim the credit card information of unsuspecting customers.

    او به‌دلیل تلاش برای کلاهبرداری اطلاعات کارت اعتباری مشتریان ناآگاه دستگیر شد.

    noun countable uncountable

    لایه‌ی نازک (از چیزی)، رویه

    A skim of oil floated on the surface of the soup.

    لایه‌ی نازکی از روغن روی سطح سوپ شناور بود.

    The walls had a skim of fresh plaster.

    دیوارها، رویه‌ای نازک از گچ تازه داشتند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    the skim of cold milk

    رویه‌ی شیر سرد

    ice skim on the lake

    لایه‌ی نازک یخ روی دریاچه‌

    noun countable uncountable

    مرور، بررسی سریع

    I need to do a skim of this book before the exam tomorrow.

    باید قبل‌از امتحان فردا، این کتاب را مرور کنم.

    The editor's first skim of the document identified several spelling errors.

    اولین بررسی سریع ویراستار از مدرک، چندین اشتباه املایی را پیدا کرد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد skim

    1. verb remove the top part
      Synonyms:
      separate top shave scoop ladle cream dip glance graze brush get the cream ream
      Antonyms:
      pour
    1. verb glide over quickly, lightly
      Synonyms:
      skip fly dart float sail coast shoot graze brush kiss trip skate smooth along ricochet scud skitter carom soar skirr
      Antonyms:
      pour
    1. verb look through cursorily
      Synonyms:
      scan read examine browse glance flip through thumb through leaf through skip dip glance over brush over run eye over riffle riff turn the pages give the once-over go once over lightly get the cream hit the high spots read swiftly
      Antonyms:
      pour

    سوال‌های رایج skim

    وجه وصفی حال skim چی میشه؟

    وجه وصفی حال skim در زبان انگلیسی skimming است.

    سوم‌شخص مفرد skim چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد skim در زبان انگلیسی skims است.

    ارجاع به لغت skim

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «skim» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/skim

    لغات نزدیک skim

    • - skillfully
    • - skilling
    • - skim
    • - skim milk
    • - skim through a book
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    seamstress score a goal scarcely scape scammer savor savior savage saul room temperature doozy doth downtime doyle drama queen تکذیب تکذیب کردن حمام ساقی ماهی تهی‌خار ماهی دیواربین ماهی جنگجو ماهی گوپی ماهی تترانئون ماهی‌ماهی ماهی پلاتی ماهی دم‌شمشیری لپ‌تاپ قاروقور قباد
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.