آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۲ فروردین ۱۴۰۴

    Brush

    brʌʃ brʌʃ

    گذشته‌ی ساده:

    brushed

    شکل سوم:

    brushed

    سوم‌شخص مفرد:

    brushes

    وجه وصفی حال:

    brushing

    شکل جمع:

    brushes

    معنی brush | جمله با brush

    noun countable A2

    برس، قلم‌مو، فرچه (که از آن برای صاف کردن موها یا تمیز کردن اشیا یا رنگ‌آمیزی و غیره استفاده می‌شوند)

    brush, برس، قلم‌مو، فرچه (که از آن برای صاف کردن موها یا تمیز کردن اشیا یا رنگ‌آمیزی و غیره استفاده می‌شوند)

    She used a soft brush to apply the makeup.

    او از قلم‌مویی نرم برای آرایش کردن استفاده کرد.

    He cleaned the floor with a large brush.

    او کف زمین را با فرچه‌ی بزرگی تمیز کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a soft brush

    برس نرم

    clothes brush

    برس (=پرزگیر) لباس

    noun countable A2

    در ترکیب با دیگر کلمات استفاده می‌شود

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس

    Every child should have their own toothbrush.

    هر کودک باید مسواک مخصوص به خودش را داشته باشد.

    This kind of brush is only used as a nailbrush.

    این نوع برس فقط به‌عنوان برس ناخن استفاده می‌شود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He cleaned the walls with a big paintbrush.

    او دیوارها را با قلم‌موی بزرگی رنگ کرد.

    hairbrush

    برس موی سر

    noun singular B2

    انگلیسی بریتانیایی برس‌کاری (تمیز کردن با برس یا فرچه)

    Your shoes need a good brush.

    کفش‌هات یه برس‌کاری خوب می‌خواد.

    Give your hair a brush.

    یه برس به موهات بزن.

    noun countable

    لمس، تماس، برخورد (سریع و سطحی)

    He felt the brush of her hand on his.

    لمس دستش را روی دست خود احساس کرد.

    The cat gave my leg a brush as it walked past.

    گربه هنگام عبور، به پایم برخورد کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a gentle brush

    لمس ملایم

    noun uncountable

    انگلیسی آمریکایی بوته‌زار، علف هرزه

    brush, بوته‌زار، علف هرزه

    She walked through the brush.

    از میان بوته‌زار گذشت.

    The brush covered the entire hillside.

    بوته‌زار تمام دامنه‌ی تپه را پوشانده بود.

    noun uncountable

    انگلیسی آمریکایی خاشاک، شاخه‌های شکسته

    The rabbit darted into the brush to hide from the predator.

    خرگوش به‌سمت شاخه‌های شکسته دوید تا از شکارچی پنهان شود.

    We used the brush from the trees to make a shelter.

    از خاشاک برای ساخت پناهگاه استفاده کردیم.

    noun countable

    جانورشناسی دم (روباه)

    brush, دم (روباه)
    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی جانورشناسی

    مشاهده

    The fox had a beautiful brush.

    آن روباه دم زیبایی داشت.

    The brush of the fox brushed the ground as it ran.

    دم روباه هنگام دویدن زمین را جارو می‌کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    brushtail possum

    صاریغ‌ دم‌قلم‌مویی

    verb - intransitive verb - transitive B2

    نوازش کردن، لمس کردن (سریع و سطحی یا از روی بی‌احتیاطی)

    Her lips gently brushed his cheek.

    لب‌هایش به‌آرامی گونه‌ی او را لمس کرد.

    The child's long hair brushed her mother's arm.

    موی بلند کودک بازوی مادرش را نوازش می‌داد.

    verb - transitive C1

    کنار زدن، پاک‌ کردن (با دست یا برس)

    Tears welled up in his eyes and he brushed them aside with his handkerchief.

    اشک در چشمانش جمع شد و او با دستمال آن را پاک کرد.

    My mother brushed away a tear.

    مادرم اشکش را پاک کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    She brushed aside the hair from her eyes.

    موها را از جلو چشمانش کنار زد.

    verb - transitive A2

    برس زدن، مسواک زدن، شانه کردن، تمیز کردن (با برس)

    Brush your teeth after each meal.

    دندان‌های خود را پس از هر خوراک مسواک بزنید.

    Brush my hair, Petra, it feels so nice.

    پترا، موهام رو شونه کن، خیلی لذت‌بخشه.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    She was brushing her hair hastily.

    با شتاب موی خود را برس می‌زد.

    noun countable

    مواجهه، برخورد، رویارویی

    She had a brush with death during the operation.

    او درطول عمل جراحی با مرگ مواجه شد.

    The company had a brush with financial ruin.

    شرکت رویارویی نزدیکی با نابودی مالی داشت.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a brush with the law

    برخورد کوتاه با قانون

    a brush with disaster

    مواجهه با فاجعه

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد brush

    1. noun a touch
      Synonyms:
      graze rub flick tap light-touch stroke skim siccative
    1. noun a light encounter
      Synonyms:
      skirmish clash encounter scrap run-in patrol action
    1. noun tool with bristles for cleaning
      Synonyms:
      broom toothbrush hairbrush mop sweeper whisk polisher besom waxer
    1. noun fight
      Synonyms:
      fight conflict clash encounter engagement confrontation run-in scrap tussle fracas skirmish set-to touch tap
    1. noun scrappy bushes
      Synonyms:
      undergrowth scrub brushwood thicket shrubbery cover hedge grove copse spinney underwood coppice boscage chaparral bracken gorse fern sedge dingle
    1. verb touch lightly
      Synonyms:
      touch graze skim stroke sweep glance scrape kiss flick smooth caress shave
    1. verb clean, prepare by whisking
      Synonyms:
      wash clean wipe sweep polish whisk buff paint

    Phrasal verbs

    brush aside

    اهمیت ندادن، نادیده گرفتن، کنار گذاشتن، کم‌محلی کردن، بی‌توجهی کردن، از سر باز کردن، (در جدل‌ها و کشمکش‌های سیاسی) جارو کردن

    brush down

    (باضربه‌های تند و سطحی) ماهوت پاک‌کن کشیدن

    brush off

    از سر باز کردن، کم‌محلی کردن

    brush up

    معلومات خود را تجدید کردن، دوره کردن، مرور کردن، دوباره خواندن

    brush up on

    (تجدید یادگیری مطالبی که بخشی از آن‌ها ممکن است فراموش شده باشد) مرور کردن

    Collocations

    brush past

    (با مالش یا تماس بدنی سطحی) از کنار کسی یا چیزی رد شدن

    carbon brush

    برق‌گیر، جاروبک کربن، زغال دینام

    Idioms

    tarred with the same brush

    دارای عیوب و نواقص مشابه، از یک قماش

    brush (sweep) aside

    رد کردن، انکار کردن

    سوال‌های رایج brush

    معنی brush به فارسی چی میشه؟

    واژه "brush" در زبان انگلیسی دارای معانی و کاربردهای متنوعی است که بسته به زمینه و موقعیت می‌تواند به اشکال مختلفی استفاده شود. در ادامه به بررسی معانی مختلف این کلمه و نکات جالب آن خواهیم پرداخت.

    معانی مختلف "brush"

    1. مسواک زدن (to brush): یکی از معانی اصلی "brush" به عمل تمیز کردن دندان‌ها اشاره دارد. در این زمینه، "to brush one's teeth" به معنای مسواک زدن دندان‌ها است. این عمل به عنوان یک عادت بهداشتی مهم در زندگی روزمره شناخته می‌شود.

    2. برس (a brush): "brush" به معنای یک ابزار برای نقاشی، تمیز کردن یا آرایش کردن نیز به کار می‌رود. برس‌ها معمولاً از دسته‌ای با الیاف نرم یا سخت ساخته می‌شوند و می‌توانند برای مصارف مختلفی مانند نقاشی، آرایش یا تمیز کردن استفاده شوند.

    3. نقاشی (to brush): در هنر، "brush" به معنای استفاده از برس برای نقاشی است. هنرمندان معمولاً از برس‌های مختلف با اندازه‌ها و شکل‌های گوناگون برای ایجاد جزئیات و تکنیک‌های مختلف در آثار خود استفاده می‌کنند.

    4. تکان دادن یا لمس کردن (to brush against): این واژه همچنین می‌تواند به معنای تماس یا برخورد سطحی با چیزی باشد. به عنوان مثال، "I brushed against the wall" به معنای "به دیوار برخورد کردم" است.

    5. برخورد سطحی (a brush with): این اصطلاح به معنی برخورد یا تجربه‌ای کوتاه و سطحی با چیزی است. مثلاً "a brush with fame" به معنای تجربه‌ای گذرا از شهرت است.

    نکات جالب درباره "brush"

    - روابط فرهنگی: در فرهنگ‌های مختلف، برس‌ها و ابزارهای مشابه به طرق مختلف استفاده می‌شوند. در برخی فرهنگ‌ها، برس‌ها به عنوان نماد زیبایی و دقت به کار می‌روند.

    - تاریخچه: استفاده از برس به دوران‌های باستان برمی‌گردد. مصریان باستان از برس‌های ساخته شده از نی برای آرایش و تمیز کردن استفاده می‌کردند.

    - نقاشی و هنر: در دنیای هنر، نوع و کیفیت برس تأثیر زیادی بر نتیجه نهایی کار هنری دارد. هنرمندان با استفاده از برس‌های مختلف می‌توانند احساسات و تکنیک‌های خاصی را در آثار خود به تصویر بکشند.

    - تکنیک‌های مختلف: در نقاشی، تکنیک‌های مختلفی مانند "dry brushing" و "wet brushing" وجود دارد که به نوع استفاده از برس و رنگ بستگی دارد. هر تکنیک می‌تواند نتیجه متفاوتی را به همراه داشته باشد.

    - محصولات بهداشتی و آرایشی: امروزه برس‌ها در صنعت آرایش و بهداشت نیز کاربرد گسترده‌ای دارند. از برس‌های آرایشی برای ایجاد ظاهری زیبا تا برس‌های مخصوص مو که برای حالت‌دهی به موها استفاده می‌شوند.

    گذشته‌ی ساده brush چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده brush در زبان انگلیسی brushed است.

    شکل سوم brush چی میشه؟

    شکل سوم brush در زبان انگلیسی brushed است.

    شکل جمع brush چی میشه؟

    شکل جمع brush در زبان انگلیسی brushes است.

    وجه وصفی حال brush چی میشه؟

    وجه وصفی حال brush در زبان انگلیسی brushing است.

    سوم‌شخص مفرد brush چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد brush در زبان انگلیسی brushes است.

    ارجاع به لغت brush

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «brush» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/brush

    لغات نزدیک brush

    • - brunswick stew
    • - brunt
    • - brush
    • - brush (sweep) aside
    • - brush aside
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    seamstress score a goal scarcely scape scammer savor savior savage saul room temperature doozy doth downtime doyle drama queen تکذیب تکذیب کردن حمام ساقی ماهی تهی‌خار ماهی دیواربین ماهی جنگجو ماهی گوپی ماهی تترانئون ماهی‌ماهی ماهی پلاتی ماهی دم‌شمشیری لپ‌تاپ قاروقور قباد
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.