گذشتهی ساده:
brushedشکل سوم:
brushedسومشخص مفرد:
brushesوجه وصفی حال:
brushingشکل جمع:
brushesتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
اهمیت ندادن، نادیده گرفتن، کنار گذاشتن، کممحلی کردن، بیتوجهی کردن، از سر باز کردن، (در جدلها و کشمکشهای سیاسی) جارو کردن
(باضربههای تند و سطحی) ماهوت پاککن کشیدن
از سر باز کردن، کممحلی کردن
معلومات خود را تجدید کردن، دوره کردن، مرور کردن، دوباره خواندن
(تجدید یادگیری مطالبی که بخشی از آنها ممکن است فراموش شده باشد) مرور کردن
(با مالش یا تماس بدنی سطحی) از کنار کسی یا چیزی رد شدن
برقگیر، جاروبک کربن، زغال دینام
دارای عیوب و نواقص مشابه، از یک قماش
رد کردن، انکار کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «brush» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/brush