گذشتهی ساده:
brushedشکل سوم:
brushedسومشخص مفرد:
brushesوجه وصفی حال:
brushingشکل جمع:
brushesبرس، قلممو، فرچه (که از آن برای صاف کردن موها یا تمیز کردن اشیا یا رنگآمیزی و غیره استفاده میشوند)
She used a soft brush to apply the makeup.
او از قلممویی نرم برای آرایش کردن استفاده کرد.
He cleaned the floor with a large brush.
او کف زمین را با فرچهی بزرگی تمیز کرد.
a soft brush
برس نرم
clothes brush
برس (=پرزگیر) لباس
در ترکیب با دیگر کلمات استفاده میشود
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Every child should have their own toothbrush.
هر کودک باید مسواک مخصوص به خودش را داشته باشد.
This kind of brush is only used as a nailbrush.
این نوع برس فقط بهعنوان برس ناخن استفاده میشود.
He cleaned the walls with a big paintbrush.
او دیوارها را با قلمموی بزرگی رنگ کرد.
hairbrush
برس موی سر
انگلیسی بریتانیایی برسکاری (تمیز کردن با برس یا فرچه)
Your shoes need a good brush.
کفشهات یه برسکاری خوب میخواد.
Give your hair a brush.
یه برس به موهات بزن.
لمس، تماس، برخورد (سریع و سطحی)
He felt the brush of her hand on his.
لمس دستش را روی دست خود احساس کرد.
The cat gave my leg a brush as it walked past.
گربه هنگام عبور، به پایم برخورد کرد.
a gentle brush
لمس ملایم
انگلیسی آمریکایی بوتهزار، علف هرزه
She walked through the brush.
از میان بوتهزار گذشت.
The brush covered the entire hillside.
بوتهزار تمام دامنهی تپه را پوشانده بود.
انگلیسی آمریکایی خاشاک، شاخههای شکسته
The rabbit darted into the brush to hide from the predator.
خرگوش بهسمت شاخههای شکسته دوید تا از شکارچی پنهان شود.
We used the brush from the trees to make a shelter.
از خاشاک برای ساخت پناهگاه استفاده کردیم.
جانورشناسی دم (روباه)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی جانورشناسی
The fox had a beautiful brush.
آن روباه دم زیبایی داشت.
The brush of the fox brushed the ground as it ran.
دم روباه هنگام دویدن زمین را جارو میکرد.
brushtail possum
صاریغ دمقلممویی
نوازش کردن، لمس کردن (سریع و سطحی یا از روی بیاحتیاطی)
Her lips gently brushed his cheek.
لبهایش بهآرامی گونهی او را لمس کرد.
The child's long hair brushed her mother's arm.
موی بلند کودک بازوی مادرش را نوازش میداد.
کنار زدن، پاک کردن (با دست یا برس)
Tears welled up in his eyes and he brushed them aside with his handkerchief.
اشک در چشمانش جمع شد و او با دستمال آن را پاک کرد.
My mother brushed away a tear.
مادرم اشکش را پاک کرد.
She brushed aside the hair from her eyes.
موها را از جلو چشمانش کنار زد.
برس زدن، مسواک زدن، شانه کردن، تمیز کردن (با برس)
Brush your teeth after each meal.
دندانهای خود را پس از هر خوراک مسواک بزنید.
Brush my hair, Petra, it feels so nice.
پترا، موهام رو شونه کن، خیلی لذتبخشه.
She was brushing her hair hastily.
با شتاب موی خود را برس میزد.
مواجهه، برخورد، رویارویی
She had a brush with death during the operation.
او درطول عمل جراحی با مرگ مواجه شد.
The company had a brush with financial ruin.
شرکت رویارویی نزدیکی با نابودی مالی داشت.
a brush with the law
برخورد کوتاه با قانون
a brush with disaster
مواجهه با فاجعه
اهمیت ندادن، نادیده گرفتن، کنار گذاشتن، کممحلی کردن، بیتوجهی کردن، از سر باز کردن، (در جدلها و کشمکشهای سیاسی) جارو کردن
(باضربههای تند و سطحی) ماهوت پاککن کشیدن
از سر باز کردن، کممحلی کردن
معلومات خود را تجدید کردن، دوره کردن، مرور کردن، دوباره خواندن
(تجدید یادگیری مطالبی که بخشی از آنها ممکن است فراموش شده باشد) مرور کردن
(با مالش یا تماس بدنی سطحی) از کنار کسی یا چیزی رد شدن
برقگیر، جاروبک کربن، زغال دینام
دارای عیوب و نواقص مشابه، از یک قماش
رد کردن، انکار کردن
واژه "brush" در زبان انگلیسی دارای معانی و کاربردهای متنوعی است که بسته به زمینه و موقعیت میتواند به اشکال مختلفی استفاده شود. در ادامه به بررسی معانی مختلف این کلمه و نکات جالب آن خواهیم پرداخت.
معانی مختلف "brush"
1. مسواک زدن (to brush): یکی از معانی اصلی "brush" به عمل تمیز کردن دندانها اشاره دارد. در این زمینه، "to brush one's teeth" به معنای مسواک زدن دندانها است. این عمل به عنوان یک عادت بهداشتی مهم در زندگی روزمره شناخته میشود.
2. برس (a brush): "brush" به معنای یک ابزار برای نقاشی، تمیز کردن یا آرایش کردن نیز به کار میرود. برسها معمولاً از دستهای با الیاف نرم یا سخت ساخته میشوند و میتوانند برای مصارف مختلفی مانند نقاشی، آرایش یا تمیز کردن استفاده شوند.
3. نقاشی (to brush): در هنر، "brush" به معنای استفاده از برس برای نقاشی است. هنرمندان معمولاً از برسهای مختلف با اندازهها و شکلهای گوناگون برای ایجاد جزئیات و تکنیکهای مختلف در آثار خود استفاده میکنند.
4. تکان دادن یا لمس کردن (to brush against): این واژه همچنین میتواند به معنای تماس یا برخورد سطحی با چیزی باشد. به عنوان مثال، "I brushed against the wall" به معنای "به دیوار برخورد کردم" است.
5. برخورد سطحی (a brush with): این اصطلاح به معنی برخورد یا تجربهای کوتاه و سطحی با چیزی است. مثلاً "a brush with fame" به معنای تجربهای گذرا از شهرت است.
نکات جالب درباره "brush"
- روابط فرهنگی: در فرهنگهای مختلف، برسها و ابزارهای مشابه به طرق مختلف استفاده میشوند. در برخی فرهنگها، برسها به عنوان نماد زیبایی و دقت به کار میروند.
- تاریخچه: استفاده از برس به دورانهای باستان برمیگردد. مصریان باستان از برسهای ساخته شده از نی برای آرایش و تمیز کردن استفاده میکردند.
- نقاشی و هنر: در دنیای هنر، نوع و کیفیت برس تأثیر زیادی بر نتیجه نهایی کار هنری دارد. هنرمندان با استفاده از برسهای مختلف میتوانند احساسات و تکنیکهای خاصی را در آثار خود به تصویر بکشند.
- تکنیکهای مختلف: در نقاشی، تکنیکهای مختلفی مانند "dry brushing" و "wet brushing" وجود دارد که به نوع استفاده از برس و رنگ بستگی دارد. هر تکنیک میتواند نتیجه متفاوتی را به همراه داشته باشد.
- محصولات بهداشتی و آرایشی: امروزه برسها در صنعت آرایش و بهداشت نیز کاربرد گستردهای دارند. از برسهای آرایشی برای ایجاد ظاهری زیبا تا برسهای مخصوص مو که برای حالتدهی به موها استفاده میشوند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «brush» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/brush