با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Whisk

wɪsk wɪsk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    whisked
  • شکل سوم:

    whisked
  • سوم‌شخص مفرد:

    whisks
  • وجه وصفی حال:

    whisking
  • شکل جمع:

    whisks

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive
حرکت سریع و جزئی، کلاله یا دسته مو، گرد‌گیری، مگس گیر، تند زدن، پراندن، راندن، جارو کردن، ماهوت پاک کن زدن، گردگیر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- Mina whisked the bread crumbs from the table.
- مینا خرده‌نان‌ها را از روی میز زد.
- The new train whisked through the tunnel.
- قطار جدید مثل برق از تونل گذشت.
- The dog whisked his tail and ran toward his master.
- سگ دمش را تندتند تکان داد و دنبال اربابش دوید.
- The guards whisked the wounded officer to a hospital.
- قراولان با شتاب افسر زخمی را به بیمارستان رساندند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد whisk

  1. verb brush quickly; hasten
    Synonyms: barrel, bullet, dart, dash, flick, flit, flutter, fly, hurry, race, rush, shoot, speed, sweep, tear, whip, whiz, wipe, zip

ارجاع به لغت whisk

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «whisk» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/whisk

لغات نزدیک whisk

پیشنهاد بهبود معانی