فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Whisk

wɪsk wɪsk

گذشته‌ی ساده:

whisked

شکل سوم:

whisked

سوم‌شخص مفرد:

whisks

وجه وصفی حال:

whisking

شکل جمع:

whisks

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive

حرکت سریع و جزئی، کلاله یا دسته مو، گرد‌گیری، مگس گیر، تند زدن، پراندن، راندن، جارو کردن، ماهوت پاک کن زدن، گردگیر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

Mina whisked the bread crumbs from the table.

مینا خرده‌نان‌ها را از روی میز زد.

The new train whisked through the tunnel.

قطار جدید مثل برق از تونل گذشت.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The dog whisked his tail and ran toward his master.

سگ دمش را تندتند تکان داد و دنبال اربابش دوید.

The guards whisked the wounded officer to a hospital.

قراولان با شتاب افسر زخمی را به بیمارستان رساندند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد whisk

  1. verb brush quickly; hasten
    Synonyms:
    hurry rush dash speed race tear fly shoot zip barrel sweep dart whiz brush wipe flick whip flit flutter

ارجاع به لغت whisk

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «whisk» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/whisk

لغات نزدیک whisk

پیشنهاد بهبود معانی