گذشتهی ساده:
whiskedشکل سوم:
whiskedسومشخص مفرد:
whisksوجه وصفی حال:
whiskingشکل جمع:
whisksحرکت سریع و جزئی، کلاله یا دسته مو، گردگیری، مگس گیر، تند زدن، پراندن، راندن، جارو کردن، ماهوت پاک کن زدن، گردگیر
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Mina whisked the bread crumbs from the table.
مینا خردهنانها را از روی میز زد.
The new train whisked through the tunnel.
قطار جدید مثل برق از تونل گذشت.
The dog whisked his tail and ran toward his master.
سگ دمش را تندتند تکان داد و دنبال اربابش دوید.
The guards whisked the wounded officer to a hospital.
قراولان با شتاب افسر زخمی را به بیمارستان رساندند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «whisk» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/whisk