پاره کردن، چاک دادن، جر دادن، دریدن، شکافتن، گسستن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
The nail tore the seat of his pants.
میخ خشتک شلوارش را پاره کرد.
The dog tore the rope with his teeth.
سگ با دندان طناب را جر داد.
The poster on the wall began to tear.
پوستر روی دیوار شروع به جر خوردن کرد.
This kind of paper tears easily.
این نوع کاغذ زود پاره میشود.
با سرعت رفتن، شتافتن، تند رفتن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The kids tear around the backyard.
بچهها دور حیاطخلوت تند حرکت میکردند.
He tore down the street to catch the taxi.
با سرعت در خیابان دوید تا تاکسی را بگیرد.
She tore through the crowd.
از میان جمعیت شتافت.
پارگی، چاک، جرخوردگی، شکاف
This fabric has several tears in it.
این پارچه چندین پارگی دارد.
I sewed the tear in his trousers.
چاک شلوارش را دوختم.
اشک
معمولاً به شکل جمع میآید
At his funeral we were all in tears.
در مجلس ختم او ما همه گریان بودیم.
Tears streamed down his face as he said goodbye.
وقتی خداحافظی میکرد، اشک از صورتش جاری شد.
Her story brought tears to our eyes.
داستان او ما را به گریه انداخت (اشکمان را درآورد).
انگلیسی آمریکایی به اشک افتادن (چشمها)
My eyes were tearing in the smoke-filled room.
در اتاق پر دود چشمانم به اشک افتاده بود.
My eyes tear when I chop onions.
وقتی پیاز خرد میکنم، چشمانم به اشک میافتند.
دریدن (بهویژه درمورد پوست و گوشت بدن)
The thorns tore his skin.
خار، پوستش را درید.
The rough edges of the metal sheet can easily tear your skin.
لبههای ناهموار ورق فلزی بهراحتی میتوانند پوست را بدرند.
کندن (کاغذ و برگ و اعلامیه و غیره)
اغلب با off استفاده میشود
She tore off a piece of paper from the notepad.
یک تکهکاغذ از دفترچهی یادداشت کند.
Please tear the coupon off the magazine.
لطفاً کوپن را از مجله بکن.
سوراخ کردن، شکافتن
She used a hammer to tear a hole in the wall.
او از چکش برای سوراخ ایجاد کردن در دیوار استفاده کرد.
The burglar used a crowbar to tear a hole in the wall.
سارق با استفاده از میله، در دیوار سوراخ ایجاد کرد.
پاره کردن، پاره شدن
The sudden tear of the paper startled him.
پاره شدن ناگهانی کاغذ او را از جا پراند.
The artist frowned upon the sudden tear on his artwork.
هنرمند پاره شدن ناگهانی اثر هنریاش را ناپسند شمرد.
سرعت زیاد، شتاب زیاد، حرکت برقآسا
The kids took off at a tear when the school bell rang.
وقتی زنگ مدرسه به صدا درآمد، بچهها با سرعت زیاد رفتند.
He completed the marathon in a tear.
ماراتن را با شتاب زیاد به پایان رساند.
انگلیسی آمریکایی دور موفقیت، روند پیروزی، دور اوجگیری، دوران اوج
Her tear in the stock market made her a millionaire overnight.
دور موفقیت او در بازار سهام او را یکشبه میلیونر کرد.
The startup went on a tear after launching its new app.
آن استارتاپ پساز راهاندازی اپلیکیشن جدیدش، وارد روند پیروزی شد.
The author's new book went on a tear.
کتاب جدید نویسنده به دور اوجگیری رسید.
جریحهدار کردن
Her heart was torn by grief.
اندوه قلبش را جریحهدار کرده بود.
These words began to tear at his heart.
این سخنان داشت قلبش را جریحهدار میکرد.
از هم پاشیدن، از هم گسیختن
The party's ranks were torn by dissension.
نفاق صفوف حزب را از هم پاشید.
The professor's remarks about race and identity tore the class.
سخنان استاد در مورد نژاد و هویت، کلاس را از هم گسست.
تخریب کردن
با down استفاده میشود.
They tore the old house down and built a new one.
خانهی قدیمی را تخریب کردند و خانهی جدیدی ساختند.
The city council voted to tear down the old abandoned building.
شورای شهر به تخریب ساختمان متروکهی قدیمی رأی داد.
tear something apart (or to shreds)
چیزی را پارهپاره کردن، از هم گسستن
خراب کردن، فرو کوبیدن
پارهپاره کردن، از هم دریدن
tear into something (or somebody)
موردحملهی شدید قرار دادن، از هم دریدن، در هم کوبیدن
(کاغذ) پاره کردن، ریزریز کردن
(قرارداد را) فسخ کردن، قطع همکاری کردن
اشک در چشم جمع شدن، اشک ریختن، جاری شدن اشک
پارهپاره و متلاشی کردن، درهم دریدن
تکهتکه کردن، پاره کردن، شرحهشرحه کردن، تکهوپاره کردن، ریزریز کردن
از هم پاشیدن، پراکنده شدن، متفرق شدن، متلاشی شدن
چیزی را بندبند از هم جدا کردن، تکهپاره کردن
(از شدت غم و غیره) موی خود را کندن
فرسودگی، استهلاک، فرسایش، پارگی، کهنگی (دراثر استعمال)
گریان، اشک ریزان، درحال گریه
به گریه انداختن، گریان کردن
اشک ریختن
break (or smash, full, tear) to pieces
شکستن (یا خرد کردن یا کشیدن یا پاره کردن) و به تکههای کوچک تقسیم کردن، متلاشی کردن، تکهتکه کردن، داغون کردن
کندن سقفها
be in a tearing hurry (or rush)
بسیار عجله داشتن، از شدت عجله دست از پانشناختن
میان a و b گیر کردن، (نسبت به دو چیز) در دو جهت مخالف کشیده شدن
tear oneself away from something
با بیمیلی کاری یا چیزی را رها کردن
فرسودگی، استهلاک، فرسایش، پارگی، کهنگی (دراثر استعمال)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «tear» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/tear