فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Tear

ter tɪr teə tɪə

گذشته‌ی ساده:

tore

شکل سوم:

torn

سوم‌شخص مفرد:

tears

وجه وصفی حال:

tearing

شکل جمع:

tears

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive B1

پاره کردن، چاک دادن، جر دادن، دریدن، شکافتن، گسستن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح متوسط

مشاهده

The nail tore the seat of his pants.

میخ خشتک شلوارش را پاره کرد.

The dog tore the rope with his teeth.

سگ با دندان طناب را جر داد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The poster on the wall began to tear.

پوستر روی دیوار شروع به جر خوردن کرد.

This kind of paper tears easily.

این نوع کاغذ زود پاره می‌شود.

verb - intransitive informal

با سرعت رفتن، شتافتن، تند رفتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

The kids tear around the backyard.

بچه‌ها دور حیاط‌خلوت تند حرکت می‌کردند.

He tore down the street to catch the taxi.

با سرعت در خیابان دوید تا تاکسی را بگیرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

She tore through the crowd.

از میان جمعیت شتافت.

noun countable

پارگی، چاک، جرخوردگی، شکاف

This fabric has several tears in it.

این پارچه چندین پارگی دارد.

I sewed the tear in his trousers.

چاک شلوارش را دوختم.

noun countable B1

اشک

معمولاً به شکل جمع می‌آید

At his funeral we were all in tears.

در مجلس ختم او ما همه گریان بودیم.

Tears streamed down his face as he said goodbye.

وقتی خداحافظی می‌کرد، اشک از صورتش جاری شد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Her story brought tears to our eyes.

داستان او ما را به گریه انداخت (اشکمان را درآورد).

verb - intransitive

انگلیسی آمریکایی به اشک افتادن (چشم‌ها)

My eyes were tearing in the smoke-filled room.

در اتاق پر دود چشمانم به اشک افتاده بود.

My eyes tear when I chop onions.

وقتی پیاز خرد می‌کنم، چشمانم به اشک می‌افتند.

verb - transitive

دریدن (به‌ویژه درمورد پوست و گوشت بدن)

The thorns tore his skin.

خار، پوستش را درید.

The rough edges of the metal sheet can easily tear your skin.

لبه‌های ناهموار ورق فلزی به‌راحتی می‌توانند پوست را بدرند.

verb - transitive

کندن (کاغذ و برگ و اعلامیه و غیره)

اغلب با off استفاده می‌شود

She tore off a piece of paper from the notepad.

یک تکه‌کاغذ از دفترچه‌ی یادداشت کند.

Please tear the coupon off the magazine.

لطفاً کوپن را از مجله بکن.

verb - transitive

سوراخ کردن، شکافتن

She used a hammer to tear a hole in the wall.

او از چکش برای سوراخ ایجاد کردن در دیوار استفاده کرد.

The burglar used a crowbar to tear a hole in the wall.

سارق با استفاده از میله، در دیوار سوراخ ایجاد کرد.

noun countable uncountable

پاره کردن، پاره شدن

The sudden tear of the paper startled him.

پاره شدن ناگهانی کاغذ او را از جا پراند.

The artist frowned upon the sudden tear on his artwork.

هنرمند پاره شدن ناگهانی اثر هنری‌اش را ناپسند شمرد.

noun countable

سرعت زیاد، شتاب زیاد، حرکت برق‌آسا

The kids took off at a tear when the school bell rang.

وقتی زنگ مدرسه به صدا درآمد، بچه‌ها با سرعت زیاد رفتند.

He completed the marathon in a tear.

ماراتن را با شتاب زیاد به پایان رساند.

noun countable informal

انگلیسی آمریکایی دور موفقیت، روند پیروزی، دور اوج‌گیری، دوران اوج

Her tear in the stock market made her a millionaire overnight.

دور موفقیت او در بازار سهام او را یک‌شبه میلیونر کرد.

The startup went on a tear after launching its new app.

آن استارتاپ پس‌از راه‌اندازی اپلیکیشن جدیدش، وارد روند پیروزی شد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The author's new book went on a tear.

کتاب جدید نویسنده به دور اوج‌گیری رسید.

verb - transitive

جریحه‌دار کردن

Her heart was torn by grief.

اندوه قلبش را جریحه‌دار کرده بود.

These words began to tear at his heart.

این سخنان داشت قلبش را جریحه‌دار می‌کرد.

verb - transitive

از هم پاشیدن، از هم گسیختن

The party's ranks were torn by dissension.

نفاق صفوف حزب را از هم پاشید.

The professor's remarks about race and identity tore the class.

سخنان استاد در مورد نژاد و هویت، کلاس را از هم گسست.

verb - transitive

تخریب کردن

با down استفاده می‌شود.

They tore the old house down and built a new one.

خانه‌ی قدیمی را تخریب کردند و خانه‌‌ی جدیدی ساختند.

The city council voted to tear down the old abandoned building.

شورای شهر به تخریب ساختمان متروکه‌ی قدیمی رأی داد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد tear

  1. noun rip, cut
    Synonyms:
    hole damage break crack split cut scratch rent rupture breach imperfection gash laceration fissure tatter mutilation
    Antonyms:
    perfection
  1. noun wild action
    Synonyms:
    spree binge carouse carousal drunk bust bender wassail
  1. verb cut, rip an object
    Synonyms:
    rip break split damage injure separate slash scratch rend gash lacerate sever divide snatch grab seize pluck pull extract impair mangle mutilate crack slit wrench wrest yank pull apart rive rupture cleave sunder shred run fray frazzle rift ribbon evulse incise
    Antonyms:
    fix mend sew
  1. verb move very fast
    Synonyms:
    run rush speed dash race dart bolt fly zoom career charge course hurry shoot gallop spring boil fling chase lash
    Antonyms:
    wait idle
  1. noun droplets from eyes, often caused by emotion
    Synonyms:
    crying teardrop drops water weeping sadness sorrow distress pain moisture discharge sob weeps waterworks regret grieving mourning lamenting woe sobbing whimpering lamentation wailing blubbering sob act lachryma

Phrasal verbs

tear something apart (or to shreds)

چیزی را پاره‌پاره‌ کردن، از هم گسستن

tear something down

خراب کردن، فرو کوبیدن

tear something up

پاره‌پاره کردن، از هم دریدن

tear into something (or somebody)

مورد‌حمله‌ی شدید قرار دادن، از هم دریدن، در هم کوبیدن

tear up

(کاغذ) پاره کردن، ریزریز کردن

(قرارداد را) فسخ کردن، قطع همکاری کردن

اشک در چشم جمع شدن، اشک ریختن، جاری شدن اشک

Phrasal verbs بیشتر

tear down

پاره‌پاره و متلاشی کردن، درهم دریدن

tear apart

تکه‌تکه کردن، پاره کردن، شرحه‌شرحه کردن، تکه‌وپاره کردن، ریزریز کردن

از هم پاشیدن، پراکنده شدن، متفرق شدن، متلاشی شدن

Collocations

tear something limb from limb

چیزی را بند‌بند از هم جدا کردن، تکه‌پاره کردن

tear one's hair

(از شدت غم و غیره) موی خود را کندن

wear and tear

فرسودگی، استهلاک، فرسایش، پارگی، کهنگی (دراثر استعمال)

in tears

گریان، اشک ریزان، درحال گریه

move (or reduce) to tears

به گریه انداختن، گریان کردن

Collocations بیشتر

shed (or weep) tears

اشک ریختن

break (or smash, full, tear) to pieces

شکستن (یا خرد کردن یا کشیدن یا پاره کردن) و به تکه‌های کوچک تقسیم کردن، متلاشی کردن، تکه‌تکه کردن، داغون کردن

tear off roofs

کندن سقف‌ها

Idioms

be in a tearing hurry (or rush)

بسیار عجله داشتن، از شدت عجله دست از پانشناختن

be torn between a and b

میان a و b گیر کردن، (نسبت به دو چیز) در دو جهت مخالف کشیده شدن

tear oneself away from something

با بی‌میلی کاری یا چیزی را رها کردن

wear and tear

فرسودگی، استهلاک، فرسایش، پارگی، کهنگی (دراثر استعمال)

لغات هم‌خانواده tear

  • noun
    tear

ارجاع به لغت tear

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «tear» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/tear

لغات نزدیک tear

پیشنهاد بهبود معانی