آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Collocations
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴

    Tear

    ter tɪr teə tɪə

    گذشته‌ی ساده:

    tore

    شکل سوم:

    torn

    سوم‌شخص مفرد:

    tears

    وجه وصفی حال:

    tearing

    شکل جمع:

    tears

    معنی tear | جمله با tear

    verb - intransitive verb - transitive B1

    پاره کردن، چاک دادن، جر دادن، دریدن، شکافتن، گسستن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    The nail tore the seat of his pants.

    میخ خشتک شلوارش را پاره کرد.

    The dog tore the rope with his teeth.

    سگ با دندان طناب را جر داد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The poster on the wall began to tear.

    پوستر روی دیوار شروع به جر خوردن کرد.

    This kind of paper tears easily.

    این نوع کاغذ زود پاره می‌شود.

    verb - intransitive informal

    با سرعت رفتن، شتافتن، تند رفتن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

    The kids tear around the backyard.

    بچه‌ها دور حیاط‌خلوت تند حرکت می‌کردند.

    He tore down the street to catch the taxi.

    با سرعت در خیابان دوید تا تاکسی را بگیرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    She tore through the crowd.

    از میان جمعیت شتافت.

    noun countable

    پارگی، چاک، جرخوردگی، شکاف

    This fabric has several tears in it.

    این پارچه چندین پارگی دارد.

    I sewed the tear in his trousers.

    چاک شلوارش را دوختم.

    noun countable B1

    اشک

    معمولاً به شکل جمع می‌آید

    At his funeral we were all in tears.

    در مجلس ختم او ما همه گریان بودیم.

    Tears streamed down his face as he said goodbye.

    وقتی خداحافظی می‌کرد، اشک از صورتش جاری شد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Her story brought tears to our eyes.

    داستان او ما را به گریه انداخت (اشکمان را درآورد).

    verb - intransitive

    انگلیسی آمریکایی به اشک افتادن (چشم‌ها)

    My eyes were tearing in the smoke-filled room.

    در اتاق پر دود چشمانم به اشک افتاده بود.

    My eyes tear when I chop onions.

    وقتی پیاز خرد می‌کنم، چشمانم به اشک می‌افتند.

    verb - transitive

    دریدن (به‌ویژه درمورد پوست و گوشت بدن)

    The thorns tore his skin.

    خار، پوستش را درید.

    The rough edges of the metal sheet can easily tear your skin.

    لبه‌های ناهموار ورق فلزی به‌راحتی می‌توانند پوست را بدرند.

    verb - transitive

    کندن (کاغذ و برگ و اعلامیه و غیره)

    اغلب با off استفاده می‌شود

    She tore off a piece of paper from the notepad.

    یک تکه‌کاغذ از دفترچه‌ی یادداشت کند.

    Please tear the coupon off the magazine.

    لطفاً کوپن را از مجله بکن.

    verb - transitive

    سوراخ کردن، شکافتن

    She used a hammer to tear a hole in the wall.

    او از چکش برای سوراخ ایجاد کردن در دیوار استفاده کرد.

    The burglar used a crowbar to tear a hole in the wall.

    سارق با استفاده از میله، در دیوار سوراخ ایجاد کرد.

    noun countable uncountable

    پاره کردن، پاره شدن

    The sudden tear of the paper startled him.

    پاره شدن ناگهانی کاغذ او را از جا پراند.

    The artist frowned upon the sudden tear on his artwork.

    هنرمند پاره شدن ناگهانی اثر هنری‌اش را ناپسند شمرد.

    noun countable

    سرعت زیاد، شتاب زیاد، حرکت برق‌آسا

    The kids took off at a tear when the school bell rang.

    وقتی زنگ مدرسه به صدا درآمد، بچه‌ها با سرعت زیاد رفتند.

    He completed the marathon in a tear.

    ماراتن را با شتاب زیاد به پایان رساند.

    noun countable informal

    انگلیسی آمریکایی دور موفقیت، روند پیروزی، دور اوج‌گیری، دوران اوج

    Her tear in the stock market made her a millionaire overnight.

    دور موفقیت او در بازار سهام او را یک‌شبه میلیونر کرد.

    The startup went on a tear after launching its new app.

    آن استارتاپ پس‌از راه‌اندازی اپلیکیشن جدیدش، وارد روند پیروزی شد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The author's new book went on a tear.

    کتاب جدید نویسنده به دور اوج‌گیری رسید.

    verb - transitive

    جریحه‌دار کردن

    Her heart was torn by grief.

    اندوه قلبش را جریحه‌دار کرده بود.

    These words began to tear at his heart.

    این سخنان داشت قلبش را جریحه‌دار می‌کرد.

    verb - transitive

    از هم پاشیدن، از هم گسیختن

    The party's ranks were torn by dissension.

    نفاق صفوف حزب را از هم پاشید.

    The professor's remarks about race and identity tore the class.

    سخنان استاد در مورد نژاد و هویت، کلاس را از هم گسست.

    verb - transitive

    تخریب کردن

    با down استفاده می‌شود.

    They tore the old house down and built a new one.

    خانه‌ی قدیمی را تخریب کردند و خانه‌‌ی جدیدی ساختند.

    The city council voted to tear down the old abandoned building.

    شورای شهر به تخریب ساختمان متروکه‌ی قدیمی رأی داد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد tear

    1. noun rip, cut
      Synonyms:
      hole damage break crack split cut scratch rent rupture breach imperfection gash laceration fissure tatter mutilation
      Antonyms:
      perfection
    1. noun wild action
      Synonyms:
      spree binge carouse carousal drunk bust bender wassail
    1. verb cut, rip an object
      Synonyms:
      rip break split damage injure separate slash scratch rend gash lacerate sever divide snatch grab seize pluck pull extract impair mangle mutilate crack slit wrench wrest yank pull apart rive rupture cleave sunder shred run fray frazzle rift ribbon evulse incise
      Antonyms:
      fix mend sew
    1. verb move very fast
      Synonyms:
      run rush speed dash race dart bolt fly zoom career charge course hurry shoot gallop spring boil fling chase lash
      Antonyms:
      wait idle
    1. noun droplets from eyes, often caused by emotion
      Synonyms:
      crying teardrop drops water weeping sadness sorrow distress pain moisture discharge sob weeps waterworks regret grieving mourning lamenting woe sobbing whimpering lamentation wailing blubbering sob act lachryma

    Phrasal verbs

    tear something apart (or to shreds)

    چیزی را پاره‌پاره‌ کردن، از هم گسستن

    tear something down

    خراب کردن، فرو کوبیدن

    tear something up

    پاره‌پاره کردن، از هم دریدن

    tear into something (or somebody)

    مورد‌حمله‌ی شدید قرار دادن، از هم دریدن، در هم کوبیدن

    tear up

    (کاغذ) پاره کردن، ریزریز کردن

    (قرارداد را) فسخ کردن، قطع همکاری کردن

    اشک در چشم جمع شدن، اشک ریختن، جاری شدن اشک

    Phrasal verbs بیشتر

    tear down

    پاره‌پاره و متلاشی کردن، درهم دریدن

    tear apart

    تکه‌تکه کردن، پاره کردن، شرحه‌شرحه کردن، تکه‌وپاره کردن، ریزریز کردن

    از هم پاشیدن، پراکنده شدن، متفرق شدن، متلاشی شدن

    Collocations

    tear something limb from limb

    چیزی را بند‌بند از هم جدا کردن، تکه‌پاره کردن

    tear one's hair

    (از شدت غم و غیره) موی خود را کندن

    wear and tear

    فرسودگی، استهلاک، فرسایش، پارگی، کهنگی (دراثر استعمال)

    in tears

    گریان، اشک ریزان، درحال گریه

    move (or reduce) to tears

    به گریه انداختن، گریان کردن

    Collocations بیشتر

    shed (or weep) tears

    اشک ریختن

    break (or smash, full, tear) to pieces

    شکستن (یا خرد کردن یا کشیدن یا پاره کردن) و به تکه‌های کوچک تقسیم کردن، متلاشی کردن، تکه‌تکه کردن، داغون کردن

    tear off roofs

    کندن سقف‌ها

    Idioms

    be in a tearing hurry (or rush)

    بسیار عجله داشتن، از شدت عجله دست از پانشناختن

    be torn between a and b

    میان a و b گیر کردن، (نسبت به دو چیز) در دو جهت مخالف کشیده شدن

    tear oneself away from something

    با بی‌میلی کاری یا چیزی را رها کردن

    wear and tear

    فرسودگی، استهلاک، فرسایش، پارگی، کهنگی (دراثر استعمال)

    لغات هم‌خانواده tear

    • noun
      tear
    • adjective
      tearful, teary
    • adverb
      tearfully

    سوال‌های رایج tear

    گذشته‌ی ساده tear چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده tear در زبان انگلیسی tore است.

    شکل سوم tear چی میشه؟

    شکل سوم tear در زبان انگلیسی torn است.

    شکل جمع tear چی میشه؟

    شکل جمع tear در زبان انگلیسی tears است.

    وجه وصفی حال tear چی میشه؟

    وجه وصفی حال tear در زبان انگلیسی tearing است.

    سوم‌شخص مفرد tear چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد tear در زبان انگلیسی tears است.

    ارجاع به لغت tear

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «tear» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/tear

    لغات نزدیک tear

    • - teapot
    • - teapoy
    • - tear
    • - tear apart
    • - tear down
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    forever forgive and forget formality former fortitude fortuitous fortunately fountain of youth four hundred frederick fresh air Friday fungible furthermore futuristic معذب اسطوخدوس قلک غفلت کردن غافل شدن لب مطلب مشکل تانک الم‌شنگه عسکری آروغ آقا اسطرلاب جناغ سینه طاقدیس
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.