فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Ribbon

ˈrɪbən ˈrɪbən

گذشته‌ی ساده:

ribboned

شکل سوم:

ribboned

سوم‌شخص مفرد:

ribbons

وجه وصفی حال:

ribboning

شکل جمع:

ribbons

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable C2

نوار، روبان

The medal was attached to a blue-and-white ribbon.

مدال به نواری آبی‌ و سفید وصل شده بود.

The little girl had pink ribbons on her dress.

دختر کوچولو روی لباسش روبان‌های صورتی داشت.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a ribbon of blue sky between two clouds

باریکه‌ای از آسمان آبی میان دو ابر

noun countable

نشان نظامی (نواری‌شکل)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

She proudly displayed her father’s ribbons in a frame.

او نشان‌های نظامی پدرش را با افتخار در قابی به نمایش گذاشت.

Each ribbon represents a different medal or honor.

هر نشان نظامی نشان‌دهنده‌ی مدال یا افتخاری متفاوت است.

noun countable

انگلیسی آمریکایی نشان، روبان (به‌عنوان جایزه)

winner of a blue ribbon

برنده‌ی (جایزه‌ی) نوار آبی

The school awarded ribbons to all participants.

مدرسه به همه‌ی شرکت‌کنندگان روبان‌هایی اهدا کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

First-place winners receive a gold-colored ribbon.

برندگان مقام اول نشانی به رنگ طلایی دریافت می‌کنند.

noun countable

ریبون (نواری حاوی جوهر در ماشین تحریر)

She inserted a new ribbon into the typewriter and started typing again.

او ریبون جدیدی را در ماشین تحریر قرار داد و دوباره شروع به تایپ کرد.

You can still find typewriter ribbons in some stationery stores.

هنوز می‌توان ریبون‌های ماشین تحریر را در بعضی از فروشگاه‌های لوازم‌التحریر پیدا کرد.

noun countable

رشته‌های پاره شده، پاره‌پاره

Her skirt was in ribbons.

دامن او پاره‌پاره بود.

The old letter had been shredded into ribbons.

نامه‌ی قدیمی به رشته‌های پاره شده تبدیل شده بود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a garment torn to ribbons

جامه‌ای که پاره‌پاره شده است

verb - transitive

با روبان پوشاندن، نوار زدن، روبان‌پیچی کردن، نواری کردن

The stage was ribboned with streamers for the celebration.

صحنه با نوارها و شال‌های رنگارنگ برای جشن پوشیده شد.

The gift was ribboned beautifully with a gold ribbon.

هدیه با نوار طلایی به‌زیبایی پیچیده شد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

to ribbon material for bandages

برای زخم‌بندی پارچه را نوار کردن

verb - transitive

پاره‌پاره کردن، تکه‌تکه کردن

The enemy's plans were ribboned by the soldiers in no time.

نقشه‌های دشمن به‌سرعت توسط سربازان پاره شد.

He ribboned the letter in anger.

او نامه را از روی عصبانیت تکه‌تکه کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a flag ribboned by winds

پرچمی که باد آن را پاره‌پاره کرده است

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ribbon

  1. noun an award for winning a championship or commemorating some other event
    Synonyms:
    award prize trophy medal decoration medallion strip stripe tape band riband streamer fabric thread trimming bow binding braid fillet bandeau banderole cordon taste palm laurel-wreath corse
  1. noun a long strip of inked material for making characters on paper with a typewriter
    Synonyms:
    typewriter ribbon

Idioms

in ribbons

ژنده، پاره‌پاره

ارجاع به لغت ribbon

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ribbon» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ribbon

لغات نزدیک ribbon

پیشنهاد بهبود معانی