با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Ribbon

ˈrɪbən ˈrɪbən
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    ribbons

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - transitive C2
    نوار، روبان، نوار ماشین تحریر، نوار ضبط صوت و امثال آن، نوار فلزی، تسمه، تراشه
  • noun verb - transitive
    نوار، روبان
    • - a ribbon of blue sky between two clouds
    • - باریکه‌ای از آسمان آبی میان دو ابر
    • - a garment torn to ribbons
    • - جامه‌ای که پاره‌پاره شده است
    • - winner of a blue ribbon
    • - برنده‌ی (جایزه‌ی) نوار آبی
    • - a flag ribboned by winds
    • - پرچمی که باد آن را پاره‌پاره کرده است
    • - to ribbon material for bandages
    • - برای زخم‌بندی پارچه را نوار کردن
    • - Her skirt was in ribbons.
    • - دامن او پاره‌پاره بود.
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد ribbon

  1. noun An award for winning a championship or commemorating some other event
    Synonyms: decoration, band, fillet, trimming, strip, award, bandeau, banderole, binding, bow, thread, braid, cordon, fabric, corse, stripe, laurel-wreath, prize, riband, streamer, medal, tape, taste, trophy, medallion, palm
  2. noun A long strip of inked material for making characters on paper with a typewriter
    Synonyms: typewriter ribbon

Idioms

ارجاع به لغت ribbon

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ribbon» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ribbon

لغات نزدیک ribbon

پیشنهاد بهبود معانی