امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Decoration

    ˌdekəˈreɪʃn ˌdekəˈreɪʃn
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • شکل جمع:

      decorations

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    noun B2
    تزیین، آرایشگری، آذین‌بندی، مدال یا نشان

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری
    - The decoration of the streets was costly and time-consuming.
    - آذین‌بندی خیابان‌ها پرخرج و وقت‌گیر بود.
    - The wall decorations were old and discolored.
    - آذین‌های روی دیوار کهنه و رنگ رفته بودند.
    - His chest was covered with decorations.
    - سینه‌اش پر از مدال بود.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد decoration

    1. noun beautification, embellishment
      Synonyms:
      ornament improvement enhancement adornment embellishment beautification trimming elaboration ornamentation garnish garnishing beautifying redecorating flourish enrichment festooning designing frill illumination bedecking furbelow spangle bedizenment flounce
      Antonyms:
      eyesore
    1. noun particular type of embellishment
      Synonyms:
      ornament design color thing trimming lace ribbon garnish finery gingerbread appliqué plaque scroll braid inlay wreath filigree flourish extravagance fretwork fuss gilt spangle sequin arabesque garniture tinsel trinket bauble frill jazz tooling doodad gewgaws fandangle furbelow dingbat frippery gimcracks festoon garbage parquetry
    1. noun medal of honor
      Synonyms:
      medal award badge emblem ribbon cross star citation distinction mention accolade honors colors laurels order garter Purple Heart

    لغات هم‌خانواده decoration

    ارجاع به لغت decoration

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «decoration» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/decoration

    لغات نزدیک decoration

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی