فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Frippery

ˈfrɪpəri ˈfrɪpəri
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

  • noun
    خرده‌ریز، خرت‌وپرت، چیز کم‌بها، خودنمایی، خودفروشی
    • - She was dressed in harlot's frippery.
    • - او لباس‌های جلف فاحشه‌ها را پوشیده بود.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد frippery

  1. noun waste, nonsense
    Synonyms: adornment, bauble, decoration, fanciness, fandangle, flashiness, frill, fussiness, gaudiness, knickknack, meretriciousness, ornament, ostentation, pretentiousness, showiness, tawdriness, toy, trinket
    Antonyms: plainness

ارجاع به لغت frippery

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «frippery» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/frippery

لغات نزدیک frippery

پیشنهاد بهبود معانی