امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Frill

frɪl frɪl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun verb - transitive verb - intransitive
چین، حاشیه چین‌دار، زواید، تزئینات، پیرایه، چیز بیخود یا غیرضروری، افراط، لذت، تجمل، لرزیدن (از سرما)، حاشیه دوختن بر، ریشه‌دار کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد frill

  1. noun luxury, nice touch
    Synonyms: amenity, decoration, doodad, extravagance, fandangle, flounce, foppery, frippery, fuss, garbage, garnish, gathering, gimcrack, gingerbread, jazz, lace, ruffle, superfluity, thing, tuck
    Antonyms: plainness

ارجاع به لغت frill

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «frill» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/frill

لغات نزدیک frill

پیشنهاد بهبود معانی