گذشتهی ساده:
fussedشکل سوم:
fussedسومشخص مفرد:
fussesوجه وصفی حال:
fussingشکل جمع:
fussesهیاهو، غوغا، هایوهوی، جاروجنجال، قشقرق، المشنگه، دادوبیداد، شلوغکاری، کولیبازی
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
What is all this fuss about?
این همه جاروجنجال برای چیست؟
The children created a fuss when it was time to leave the park.
بچهها موقع ترک پارک المشنگه به پا کردند.
Don't make such a fuss over a small mistake.
سر یه اشتباه کوچیک همچین قشقرقی به پا نکن.
(سر مسائل جزئی و کماهمیت) سروصدای بیمورد راه انداختن، جنجال به پا کردن، الکی جوش زدن، المشنگه راه انداختن، قشقرق به پا کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She always fusses over the smallest details.
او همیشه سر کوچکترین جزئیات جنجال به پا میکند.
He tends to fuss when things don’t go his way.
وقتی اوضاع بر وفق مراد او پیش نمیرود، سروصدای بیمورد راه میاندازد.
(بیهوده) بیا و برو کردن، سر و صدا راه انداختن
سراسیمه بودن، جوشزدن، کولیبازی درآوردن
سر و صدا راه انداختن، ادا و اصول درآوردن
make a fuss (or kick up a fuss)
(عامیانه) خشمگین و هیجانزده شدن، محشر بهپا کردن، فتنه به پا کردن
make a fuss of (someone or something)
(انگلیس - عامیانه) سنگ (کسی یا چیزی را) خیلی به سینه زدن، زیاد توجه کردن به
(به همین سادگی، به همین خوشمزگی!)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «fuss» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fuss