امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Flurry

ˈflɜːri ˈflʌri
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
آب‌و‌هوا طوفان ناگهانی، باریدن ناگهانی، (بارش ناگهانی برف یا باران همراه با باد) رگبار، باد و برف، برف باد، باد و بارش link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی آب‌و‌هوا

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- Snow flurries are predicted for Friday afternoon.
- برای جمعه بعد از ظهر برف همراه با باد پیش‌بینی می‌شود.
- light snow flurries
- برف‌بادهای خفیف
noun
سراسیمگی، تپش، جوش و خروش (ناگهانی)، ولوله، های و هوی، غوغا
- There was a flurry of activity in the hallway.
- در راهرو غلغله بود.
verb - transitive
سراسیمه کردن، دستپاچه کردن، آشفتن، عصبانی کردن
- Before a trip, I am always flurried.
- من قبل از سفر همیشه عصبی هستم.
verb - intransitive
به حالت آشفته یا گیج حرکت کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد flurry

  1. noun commotion, burst
    Synonyms:
    ado agitation brouhaha bustle confusion disturbance excitement ferment flap flaw fluster flutter furor fuss gust haste hurry outbreak pother spell spurt squall stir to-do tumult turbulence turmoil whirl whirlwind
    Antonyms:
    calm calmness quiet
  1. verb agitate, confuse
    Synonyms:
    bewilder bother bustle discombobulate discompose disconcert disquiet distract disturb excite fluster flutter frustrate fuss galvanize hassle hurry hustle perplex perturb provoke quicken rattle ruffle stimulate unhinge unsettle upset
    Antonyms:
    calm comfort quiet

ارجاع به لغت flurry

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «flurry» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/flurry

لغات نزدیک flurry

پیشنهاد بهبود معانی