آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Comfort

    ˈkʌmfərt ˈkʌmfət

    گذشته‌ی ساده:

    comforted

    شکل سوم:

    comforted

    سوم‌شخص مفرد:

    comforts

    وجه وصفی حال:

    comforting

    شکل جمع:

    comforts

    معنی comfort | جمله با comfort

    verb - transitive B1

    تسلی دادن، دلداری دادن، آسایش دادن

    The farmers comforted the wounded soldiers.

    روستاییان به سربازان زخمی دلداری دادند.

    The soft music was very comforting.

    موسیقی ملایم بسیار آرام‌بخش بود.

    noun uncountable

    راحت، آسودگی، آسایش

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری

    He lives in wealth and comfort.

    او در ناز و نعمت زندگی می‌کند.

    The child was her only love and comfort.

    کودک یگانه عشق و دلخوشی او بود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The hotel is equipped with the latest means of comfort.

    هتل به جدیدترین وسایل راحتی مجهز شده است.

    Your visit will give her some comfort.

    دیدار شما مایه‌ی تسلی او خواهد بود.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد comfort

    1. noun good feeling; ease
      Synonyms:
      happiness pleasure enjoyment satisfaction contentment ease relaxation relief cheer cheerfulness rest restfulness warmth well-being convenience luxury quiet peacefulness abundance plenty facility coziness snugness complacency repose alleviation succor gratification opulence exhilaration amenity assuagement poise sufficiency creature comforts bed of roses
      Antonyms:
      annoyance irritation distress aggravation bother botheration torment torture exasperation
    1. noun aid, help
      Synonyms:
      help aid support relief hand encouragement compassion sympathy assist alleviation consolation pity succor lift compensation solace secours
      Antonyms:
      hindrance hurt injury torment torture
    1. verb make to feel better
      Synonyms:
      help ease relieve soothe cheer console support encourage calm aid refresh revive alleviate mitigate reassure sustain assist lighten burden make well strengthen assuage bolster sympathize inspirit invigorate solace divert gladden nourish reanimate buck up allay ameliorate condole commiserate with put at ease quiet fears soften salve abate uphold confirm stroke succor grant respite upraise free remedy enliven
      Antonyms:
      bother annoy trouble hurt irritate distress aggravate provoke torment vex exasperate torture

    لغات هم‌خانواده comfort

    • noun
      comfort, discomfort, comforter
    • adjective
      comfortable, comforting
    • verb - transitive
      comfort
    • adverb
      comfortably, comfortingly

    سوال‌های رایج comfort

    گذشته‌ی ساده comfort چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده comfort در زبان انگلیسی comforted است.

    شکل سوم comfort چی میشه؟

    شکل سوم comfort در زبان انگلیسی comforted است.

    شکل جمع comfort چی میشه؟

    شکل جمع comfort در زبان انگلیسی comforts است.

    وجه وصفی حال comfort چی میشه؟

    وجه وصفی حال comfort در زبان انگلیسی comforting است.

    سوم‌شخص مفرد comfort چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد comfort در زبان انگلیسی comforts است.

    ارجاع به لغت comfort

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «comfort» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/comfort

    لغات نزدیک comfort

    • - comeuppance
    • - comfit
    • - comfort
    • - comfort food
    • - comfort station
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    conversationalist copilot cornerstone cornstarch eid al-adha eleventh eliot elude emergence emergent empathetic empowerment ethics evan even-tempered پرورش ایاب و ذهاب راسخ رسوخ رشک رشک بردن رعیت رفعت روزن رهگذر زادبوم زرتشت زرشک زرشکی ساروج
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.