فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Relaxation

ˌriːlækˈseɪʃn ˌriːlækˈseɪʃn

شکل جمع:

relaxations

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun B1

سست‌سازی، تخفیف، تمدد اعصاب، استراحت

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح متوسط

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

I walk for relaxation.

برای تمدد اعصاب پیاده‌روی می‌کنم.

Her only relaxation is reading books.

یگانه تفریح او خواندن کتاب است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد relaxation

  1. noun entertainment; resting or recovering
    Synonyms:
    rest recreation enjoyment fun pleasure relief amusement leisure diversion refreshment alleviation mitigation loosening repose reclining assuagement requiescence
    Antonyms:
    work labor intensification

لغات هم‌خانواده relaxation

  • noun
    relaxation

ارجاع به لغت relaxation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «relaxation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/relaxation

لغات نزدیک relaxation

پیشنهاد بهبود معانی