صفت تفضیلی:
funnerصفت عالی:
funnestشوخی، بازی، خوشمزگی، سرگرمی، شوخیآمیز
We had a lot of fun at the party.
در مهمانی خیلی به ما خوش گذشت.
It's fun to watch the baby walk.
تماشای راه رفتن کودک کیف دارد.
Her illness diminished our fun.
بیماری او عیش ما را منقص کرد.
Have fun!
خوش باشید! (خوش باش!)
Nowadays, my only fun is writing this book.
این روزها تنها خوشی من نگارش این کتاب است.
Your brother is really fun!
برادرت واقعاً باحال است!
a fun gift
هدیهی خوشحالکننده
O! what fun it is to run in a one-horse open sleigh!
آه، سواری در سورتمهی روباز و یک اسبی چقدر کیف دارد!
The children were making fun of the old man.
بچهها پیرمرد را دست میانداختند.
He likes to poke fun at his students.
او دوست دارد شاگردان خود را مچل کند.
مفرح، باصفا، مطبوع
به شوخی، از روی شوخی، بهطور غیرعمدی، تفریحی
خوش بودن، خوش گذراندن، کیف کردن
(عامیانه) ابداً، اصلاً، هرگز
مسخره کردن، دست انداختن، مچل کردن، منتر کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «fun» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fun