با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Fun

fʌn fʌn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    funner
  • صفت عالی:

    funnest

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable A1
شوخی، بازی، خوشمزگی، سرگرمی، شوخی‌آمیز

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- We had a lot of fun at the party.
- در مهمانی خیلی به ما خوش گذشت.
- It's fun to watch the baby walk.
- تماشای راه رفتن کودک کیف دارد.
- Her illness diminished our fun.
- بیماری او عیش ما را منقص کرد.
- Have fun!
- خوش باشید! (خوش باش!)
- Nowadays, my only fun is writing this book.
- این روزها تنها خوشی من نگارش این کتاب است.
- Your brother is really fun!
- برادرت واقعاً باحال است!
- a fun gift
- هدیه‌ی خوشحال‌کننده
- O! what fun it is to run in a one-horse open sleigh!
- آه، سواری در سورتمه‌ی روباز و یک اسبی چقدر کیف دارد!
- The children were making fun of the old man.
- بچه‌ها پیرمرد را دست می‌انداختند.
- He likes to poke fun at his students.
- او دوست دارد شاگردان خود را مچل کند.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
verb - intransitive
شوخی کردن
adjective
مفرح، باصفا، مطبوع
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fun

  1. adjective good, happy
    Synonyms: amusing, boisterous, convivial, diverting, enjoyable, entertaining, lively, merry, pleasant, witty
    Antonyms: bad, sad, unfun, unhappy, woeful
  2. noun amusement, play
    Synonyms: absurdity, ball, big time, blast, buffoonery, celebration, cheer, clowning, distraction, diversion, enjoyment, entertainment, escapade, festivity, foolery, frolic, gaiety, gambol, game, good time, grins, high jinks, holiday, horseplay, jesting, jocularity, joke, joking, jollity, joy, junketing, laughter, living it up, merriment, merrymaking, mirth, nonsense, pastime, picnic, playfulness, pleasure, recreation, rejoicing, relaxation, riot, romp, romping, solace, sport, tomfoolery, treat, whoopee
    Antonyms: sadness, work

Collocations

  • for (or in) fun

    به شوخی، از روی شوخی، به‌طور غیر‌عمدی، تفریحی

  • have fun

    خوش بودن، خوش گذراندن، کیف کردن

Idioms

  • like fun

    (عامیانه) ابداً، اصلاً، هرگز

  • make fun of (poke fun at)

    مسخره کردن، دست انداختن، مچل کردن، منتر کردن

ارجاع به لغت fun

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fun» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fun

لغات نزدیک fun

پیشنهاد بهبود معانی