آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۴ شهریور ۱۴۰۴

    Fun

    fʌn fʌn

    صفت تفضیلی:

    funner

    صفت عالی:

    funnest

    معنی fun | جمله با fun

    noun uncountable A1

    سرگرمی، لذت، تفریح، خوش‌گذرانی، خوشی

    We had a lot of fun at the party.

    در مهمانی خیلی به ما خوش گذشت.

    Nowadays, my only fun is writing this book.

    این روزها تنها خوشی من نگارش این کتاب است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    It's fun to watch the baby walk.

    تماشای راه رفتن کودک کیف دارد.

    Her illness diminished our fun.

    بیماری او عیش ما را منقص کرد.

    Have fun!

    خوش باشید! (خوش باش!)

    O! what fun it is to run in a one-horse open sleigh!

    آه، سواری در سورتمه‌ی روباز و یک اسبی چقدر کیف دارد!

    The children were making fun of the old man.

    بچه‌ها پیرمرد را دست می‌انداختند.

    He likes to poke fun at his students.

    او دوست دارد شاگردان خود را مچل کند.

    noun uncountable

    شوخی، نشاط، بازیگوشی، تفریح

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری

    They spent the afternoon in harmless fun.

    آن‌ها بعدازظهر را با شوخی‌های سالم گذراندند.

    He enjoys a bit of fun during lunch breaks.

    او درطول استراحت ناهار از کمی بازیگوشی لذت می‌برد.

    adjective informal A2

    لذت‌بخش، سرگرم‌کننده، تفریحی، مفرح

    We had a fun day at the beach.

    روزی لذت‌بخش در ساحل داشتیم.

    The movie was really fun to watch.

    تماشای فیلم واقعاً سرگرم‌کننده بود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a fun gift

    هدیه‌ی خوشحال‌کننده

    adjective informal

    خوش‌مشرب، سرزنده، بانمک، دوست‌داشتنی و شاد، بامزه

    He has a fun personality that cheers everyone up.

    او شخصیت شادی دارد که همه را خوشحال می‌کند.

    I love my friends as they are so fun and creative.

    من دوستانم را دوست دارم چون آن‌ها خیلی سرزنده و خلاق هستند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Your brother is really fun!

    برادرت واقعاً باحال است!

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد fun

    1. adjective good, happy
      Synonyms:
      enjoyable pleasant entertaining amusing merry lively convivial diverting witty boisterous
      Antonyms:
      unhappy bad sad woeful unfun
    1. noun amusement, play
      Synonyms:
      entertainment enjoyment pleasure recreation game pastime diversion distraction treat sport joy mirth merriment gaiety good time jollity laughter celebration holiday rejoicing relaxation solace blast picnic escapade frolic festivity nonsense joke joking absurdity foolery jesting jocularity playfulness horseplay tomfoolery clowning buffoonery high jinks romp romping riot merrymaking whoopee living it up grins gambol ball big time
      Antonyms:
      work sadness

    Collocations

    for (or in) fun

    به شوخی، از روی شوخی، به‌طور غیر‌عمدی، تفریحی

    have fun

    خوش بودن، خوش گذراندن، کیف کردن

    source of fun

    مایه/منبع سرگرمی

    Idioms

    like fun

    (عامیانه) ابداً، اصلاً، هرگز

    make fun of (poke fun at)

    مسخره کردن، دست انداختن، مچل کردن، منتر کردن

    a bundle of joy (or fun)

    یک دنیا شادی (یا خوشی)، خیلی شاد (یا خوش)

    poke fun at

    مسخره کردن، دست انداختن، مورد تمسخر قرار دادن

    سوال‌های رایج fun

    صفت تفضیلی fun چی میشه؟

    صفت تفضیلی fun در زبان انگلیسی funner است.

    صفت عالی fun چی میشه؟

    صفت عالی fun در زبان انگلیسی funnest است.

    ارجاع به لغت fun

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «fun» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fun

    لغات نزدیک fun

    • - fumitory
    • - fumy
    • - fun
    • - fun house
    • - fun run
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.