گذشتهی ساده:
rejoicedشکل سوم:
rejoicedسومشخص مفرد:
rejoicesشعف، شادمانی، شادی، وجد، خوشحالی
the mice beat the drum in rejoicing
موشکان طبل شادمانی زدند
The whole town was engulfed in rejoicing after their team won the championship.
پساز قهرمانی تیمشان، تمام شهر غرق در شادی شدند.
جشن و سرور، بزم، بزنبکوب
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The church bells rang out in rejoicing for the newlyweds.
ناقوسهای کلیسا در جشن برای تازه عروسان به صدا درآمدند.
The sound of laughter and rejoicing echoed through the streets.
صدای خنده و بزنبکوب در کوچه و خیابان پیچید.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «rejoicing» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/rejoicing