شکل جمع:
joysشادی، خوشحالی، سرور، خوشی، مسرت، شادمانی
The news brought great joy to everyone in the family.
این خبر برای همهی اعضای خانواده، شادی عظیمی به همراه داشت.
His face lit up with joy when he saw his friends after many years.
وقتی بعداز سالها دوستانش را دید، چهرهاش از شادمانی روشن شد.
to be filled with joy
حظ کردن، مسرور شدن
to dance with joy
از شدت شادی رقصیدن
the joy of reading books
لذت کتابخوانی
مایهی شادی، عامل شادی، مایهی خوشحالی، دلخوشی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
My children are my joy.
فرزندانم دلخوشی من هستند.
Good friends can be a great joy during difficult times.
دوستان خوب در زمانهای سخت میتوانند مایهی خوشحالی بزرگی باشند.
انگلیسی بریتانیایی موفقیت، نتیجه، دستاورد، فایده، سود، کمک
We searched everywhere for the keys, but there was no joy.
همهجا را برای پیدا کردن کلیدها گشتیم، اما هیچ نتیجهای نداشت.
She asked everyone for help, but she didn't get any joy.
از همه کمک خواست، اما هیچ کمکی به او نشد.
مایهی رضایت و مباهات، مایهی فخر و دلخوشی، مایهی رضایت و افتخار
یک دنیا شادی (یا خوشی)، خیلی شاد (یا خوش)
شکل جمع joy در زبان انگلیسی joys است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «joy» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/joy