آخرین به‌روزرسانی:

Fruition

fruˈɪʃn fruˈɪʃn

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun

باروری، برخورداری، تمتع، میوه‌آوری، پایان، بهره‌وری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

to come to fruition

میوه دادن، به ثمر رسیدن

This book is the fruition of years of hard work.

این کتاب ثمره‌ی سال‌ها سخت‌کوشی است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fruition

  1. noun achievement, maturation
    Synonyms:
    success completion accomplishment satisfaction fulfillment attainment realization maturity pleasure enjoyment perfection consummation materialization actualization ripeness
    Antonyms:
    failure unfulfillment

لغات هم‌خانواده fruition

ارجاع به لغت fruition

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fruition» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fruition

لغات نزدیک fruition

پیشنهاد بهبود معانی