رضایت، خرسندی، اقناع، احساس رضایت، رضایت خاطر
Finding true fulfillment in life is a lifelong journey.
یافتن احساس رضایت واقعی سیری مادامالعمر است.
She pursued a career that brought her a sense of fulfillment.
او حرفهای را دنبال کرد که موجب رضایت خاطرش میشد.
تکمیل، اجرا، انجام، عمل، تحقق، وقوع
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The fulfillment of a dream can bring immense joy and satisfaction.
تحقق یک رویا میتواند موجب شادی و رضایت زیادی شود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «fulfillment» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fulfillment