علف نیزار، علف بوریا، علف شبیه نی
قسمت سوم فعل Bend
a bent rod
میلهی کج
The old man was bent and white-haired.
پیرمرد خمیده و موسفید بود.
bent caliper
پرگار خمیده (قوسی)
He is bent on going.
او تصمیم به رفتن دارد.
travelers westward bent
مسافران عازم غرب
a bent cop
پلیس حق و حساب بگیر
a boy with a mechanical bent
پسری دارای استعداد فنی
a bent for music
استعداد موسیقی
a criminal bent
گرایش به جنایت
(عامیانه) خشمگین، آشفته
to (or at) the top of one's bent
با حداکثر کوشش و تقلا، با تمام نیرو
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bent» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bent