Humped

American: ˈhəmpt British: hʌmpt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    humps
  • وجه وصفی حال:

    humping
  • صفت تفضیلی:

    more humped
  • صفت عالی:

    most humped

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
گوژپشت، قوزدار، کوژ، چفته

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- a two-humped camel
- شتر دو کوهانه
- a humped whale
- نهنگ کوهان‌دار
adjective
گوژی، کوژی، چفتگی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد humped

  1. verb Round one's back by bending forward and drawing the shoulders forward
    Synonyms: hunched, stooped, rushed, banged, scrunched, bedded, screwed, known, bowed, loved, bent
  2. adjective Characteristic of or suffering from kyphosis, an abnormality of the vertebral column
    Synonyms: crookback, crookbacked, humpbacked, hunchbacked, gibbous, kyphotic

ارجاع به لغت humped

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «humped» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/humped

لغات نزدیک humped

پیشنهاد بهبود معانی