امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Humpback

ˈhʌmpbæk ˈhʌmpbæk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    humpbacks

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
جانورشناسی کوهان‌دار، گوژپشت (نوعی نهنگ) link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی جانورشناسی

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- Humpbacks migrate thousands of miles each year to reach their feeding grounds.
- کوهان‌دارها سالانه هزاران مایل مهاجرت می‌کنند تا به محل تغذیه‌ی خود برسند.
- The humpback breached out of the water.
- گوژپشت از آب بیرون پرید.
noun
گوژپشتی
- The humpback caused him pain and discomfort.
- گوژپشتی باعث درد و ناراحتی او شد.
- His humpback made it difficult for him to stand up straight.
- گوژپشتی‌اش صاف ایستادن را برایش سخت می‌کرد.
noun
قدیمی آدم گوژپشت، آدم قوزی
- People often stared at the humpback.
- مردم اغلب به آن آدم گوژپشت خیره می‌شدند.
- The humpback walked slowly down the street.
- آن آدم قوزی به‌آرامی در خیابان راه می‌رفت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد humpback

  1. noun A person whose back is hunched because of abnormal curvature of the upper spine
    Synonyms:
    hunchback kyphosis cripple deformity deformed person gibbosity quasimodo crookback
  1. noun Large whalebone whale with long flippers noted for arching or humping its back as it dives
    Synonyms:
    humpback-whale Megaptera novaeangliae
  1. adjective
    Synonyms:
    gibbous hunchbacked kyphotic

ارجاع به لغت humpback

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «humpback» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/humpback

لغات نزدیک humpback

پیشنهاد بهبود معانی