فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Hump Up

hʌmp ʌp hʌmp ʌp

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive

خم کردن، قوز دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

He humped the metal bar up to secure it in place.

میله فلزی را خم کرد تا در جای خود محکم شود.

She decided to hump the rug up to fit it under the table.

تصمیم گرفت فرش را خم کند تا زیر میز قرار بگیرد.

پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت hump up

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hump up» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hump-up

لغات نزدیک hump up

پیشنهاد بهبود معانی