خم کردن، قوز دادن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He humped the metal bar up to secure it in place.
میله فلزی را خم کرد تا در جای خود محکم شود.
She decided to hump the rug up to fit it under the table.
تصمیم گرفت فرش را خم کند تا زیر میز قرار بگیرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «hump up» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hump-up