آخرین به‌روزرسانی:

Hooked

hʊkt hʊkt

سوم‌شخص مفرد:

hooks

وجه وصفی حال:

hooking

صفت تفضیلی:

more hooked

صفت عالی:

most hooked

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2

قوسدار، قلابدیس، هلال شکل، کجه مانند

hooked nose

دماغ سرکج، دماغ عقابی

adjective

قلابدوزی شده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

a hooked rug

کف‌پوش قلاب‌دوزی‌شده

adjective

(عامیانه - به‌طور معمول با : on) معتاد، خوگرفته

hooked on cigarettes

معتاد به سیگار

adjective

دیوانهی چیزی (یا کسی)

She is hooked on classical music.

او شیفته‌ی موسیقی کلاسیک است.

adjective

(عامیانه) زندار، شوهردار

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد hooked

  1. adjective addicted
    Synonyms:
    dependent devoted obsessed absorbed captivated enamored prone under the influence strung out

ارجاع به لغت hooked

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hooked» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hooked

لغات نزدیک hooked

پیشنهاد بهبود معانی