شکل جمع:
dependentsصفت تفضیلی:
more dependentصفت عالی:
most dependentوابسته، متعلق، مربوط، محتاج، موکول، تابع، نامستقل، متکی
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
Success is dependent on hard work and luck.
موفقیت بستگی به سختکوشی و شانس دارد.
He is still dependent on his father.
او هنوز به پدرش متکی است.
تحت تکفل، عائله، آدم وابسته، آدم تابع
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a worker with five dependents
یک کارگر با پنج سر عائله
Children were not the only dependents of working women.
کودکان تنها وابستگان زنان شاغل نبودند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «dependent» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dependent