امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Immature

ˌɪməˈtʊr ˌɪməˈtʃʊə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more immature
  • صفت عالی:

    most immature

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective C2
نابالغ، نارس، رشد‌نیافته، نابه‌هنگام، بی‌تجربه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- immature animals
- حیوانات نابالغ
- immature fruits
- میوه‌های کال
- an immature tree
- درخت نارس
- Though thirty-five, he is still immature.
- با آنکه سی و پنج سال دارد باز هم ناپخته است.
- The alcoholic is often an immature individual.
- آدم الکلی معمولاً فردی کم‌عقل است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد immature

  1. adjective young, inexperienced
    Synonyms:
    adolescent baby babyish callow childish crude green half-grown imperfect infantile infantine jejune juvenile kid kidstuff premature puerile raw sophomoric tender tenderfoot underdeveloped undergrown undeveloped unfinished unfledged unformed unripe unseasonable unseasoned unsophisticated untimely wet behind ears youthful
    Antonyms:
    adult developed experienced grown mature old

ارجاع به لغت immature

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «immature» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/immature

لغات نزدیک immature

پیشنهاد بهبود معانی