امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Unsophisticated

ˌʌnsəˈfɪstɪkeɪtɪd ˌʌnsəˈfɪstɪkeɪtɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more unsophisticated
  • صفت عالی:

    most unsophisticated

معنی

adjective
بی‌حیله، ساده، بی‌تزویر، جانزده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unsophisticated

  1. adjective natural, simple
    Synonyms: artless, authentic, bush-league, callow, childlike, clean, cornball, corny, crude, folksy, genuine, green, guileless, homey, inexperienced, ingenuous, innocent, kid, naive, plain, pure, raw, rookie, straightforward, unadulterated, unaffected, unartificial, uncomplicated, uninvolved, unrefined, unschooled, unstudied, untutored, unworldly, wide-eyed
    Antonyms: cultured, experienced, refined, sophisticated, upper-class, worldly

ارجاع به لغت unsophisticated

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unsophisticated» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unsophisticated

لغات نزدیک unsophisticated

پیشنهاد بهبود معانی