Inexperienced

ˌɪnɪkˈspɪriənst ˌɪnɪkˈspɪəriənst
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more inexperienced
  • صفت عالی:

    most inexperienced

معنی

adjective B2
ناآزموده، بی‌تجربه، خام، ناپخته

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد inexperienced

  1. adjective unskilled, unfamiliar
    Synonyms: amateur, callow, fresh, green, ignorant, immature, inept, inexpert, innocent, kid, naive, new, prentice, raw, rookie, rude, sophomoric, spring chicken, tenderfoot, unaccustomed, unacquainted, unconversant, undisciplined, unfamiliar with, unfledged, unpracticed, unschooled, unseasoned, unsophisticated, untrained, untried, unused, unversed, unworldly, verdant, wet behind ears, young
    Antonyms: educated, experienced, expert, familiar, schooled, seasoned, skilled, trained, versed

ارجاع به لغت inexperienced

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inexperienced» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/inexperienced

لغات نزدیک inexperienced

پیشنهاد بهبود معانی