امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Unpracticed

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها

adjective
تمرین‌نکرده، بدون تمرین، ناورزیده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
adjective
ناشی، بی تجربه
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unpracticed

  1. adjective Not tested or proved
    Synonyms: undemonstrated, unproved, untested, untried
  2. adjective Lacking experience and the knowledge gained from it
    Synonyms: unversed, green, inexperienced, inexpert, raw, uninitiate, unpractised, uninitiated, unseasoned, untried

ارجاع به لغت unpracticed

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unpracticed» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unpracticed

لغات نزدیک unpracticed

پیشنهاد بهبود معانی