فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

Green

ɡriːn ɡriːn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    greened
  • شکل سوم:

    greened
  • سوم‌شخص مفرد:

    greens
  • وجه وصفی حال:

    greening
  • شکل جمع:

    greens
  • صفت تفضیلی:

    greener
  • صفت عالی:

    greenest

توضیحات

در معانی سوم و هشتم همچنین می‌توان از Green به‌جای green استفاده کرد.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective A1
رنگ سبز link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی رنگ

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- She wore a beautiful green dress to the party.
- او لباس سبز زیبایی برای مهمانی پوشیده بود.
- The traffic light turned green, and the cars started moving.
- چراغ راهنمایی سبز شد و ماشین‌ها شروع به حرکت کردند.
- green light
- چراغ سبز
- green grass
- علف سبز
adjective
گیاهی، سبز، چمنی، درختی
- Green spaces in cities improve air quality.
- فضاهای سبز در شهرها کیفیت هوا را بهبود می‌بخشند.
- She enjoys the fresh, green scent of the garden after the rain.
- او از بوی تازه و گیاهی باغ بعداز باران لذت می‌برد.
- green salad
- سالاد سبزی (کاهو و اسفناج و غیره)
adjective B2
زیست‌محیطی، حامی محیط‌زیست
- Green campaigners protested the construction of the dam.
- فعالان محیط‌زیست علیه ساخت سد اعتراض کردند.
- Many governments are now prioritizing green issues.
- بسیاری از دولت‌ها اکنون مسائل زیست‌محیطی را در اولویت قرار می‌دهند.
- green politics
- سیاست حفظ محیط‌زیست
adjective B1
سرسبز، سبزپوش، پوشیده از درخت
- They built a small cottage on a green hillside.
- آن‌ها کلبه‌ای کوچک روی تپه‌ای سرسبز ساختند.
- After the spring rain, the entire plain looked green and alive.
- پس‌از باران بهاری، تمام دشت سبزپوش و زنده به‌نظر می‌رسید.
- a green field
- زمین سرسبز، سبزه‌زار
adjective
نارس، نرسیده، کال، تر، نم‌دار
- These apples look green, but some are surprisingly sweet.
- این سیب‌ها ظاهراً نارس‌اند، اما بعضی از آن‌ها به‌طرز عجیبی شیرین هستند.
- The lumber was still green and too wet to burn.
- الوار هنوز نم‌دار بودند و برای سوزاندن بیش از حد خیس بودند.
- green banana
- موز نارس
- green lumber
- الوار تر
adjective informal
تازه‌کار، بی‌تجربه، ناوارد، خام، نابلد، ناشی
- They hired a group of green recruits and trained them for three weeks.
- آن‌ها گروهی از نیروهای تازه‌کار را استخدام کردند و به مدت سه هفته آموزش دادند.
- At that age, we were all green and full of unrealistic ambitions.
- در آن سن، همه‌مان خام و پر از آرزوهای غیرواقعی بودیم.
- a green teacher
- معلم بی‌تجربه
- the green years
- ایام جوانی
noun countable uncountable A2
سبز
- I love the subtle difference between olive green and forest green.
- من تفاوت جزئی بین سبز زیتونی و سبز جنگلی را دوست دارم.
- That dress comes in green and blue.
- آن لباس در رنگ‌های سبز و آبی موجود است.
noun countable
فعال محیط‌زیست، طرف‌دار محیط‌زیست، حامی محیط‌زیست (عضوی از گروه یا حزب حامی محیط‌زیست)
- The conference brought together Greens from across the country.
- این کنفرانس، حامیان محیط‌زیست را از سراسر کشور گرد هم آورد.
- As a committed Green, she campaigns against deforestation.
- او به‌عنوان فعال محیط‌زیستی متعهد، علیه جنگل‌زدایی مبارزه می‌کند.
noun countable
محوطه‌ی چمنی، فضای سبز، سبزه‌زار، چمنزار (معمولاً برای استفاده‌ی عموم)
- We found a quiet green surrounded by trees to rest.
- ما فضای سبزی آرام پیدا کردیم که دورش درخت بود و آنجا استراحت کردیم.
- Locals gather every weekend on the green to socialize.
- مردم محلی هر آخرهفته برای معاشرت در چمنزار جمع می‌شوند.
- the village green
- مرغزار دهکده
noun countable
انگلیسی بریتانیایی گرین (به‌عنوان بخشی از اسم مکان استفاده می‌شود)
- She lives near Bowling Green.
- او نزدیک بولینگ گرین زندگی می‌کند.
- I visited a lovely village called Oak Green.
- من از روستای زیبایی به نام اوک گرین بازدید کردم.
noun countable
ورزش گرین (محوطه‌ی اطراف سوراخ در گلف)
- Reaching the green in two shots was impressive.
- رسیدن به گرین با دو ضربه، بسیار چشمگیر بود.
- He made an excellent putt on the green.
- او پات فوق‌العاده‌ای روی گرین انجام داد.
noun plural
سبزی، سبزیجات (برگ سبزیجاتی همچون اسفناج، کاهو و...)
- A diet full of greens can boost your immune system.
- رژیم غذایی مملو از سبزیجات می‌تواند سیستم ایمنی را تقویت کند.
- He added fresh greens to the soup for extra flavor.
- او برای طعم بهتر، سبزی‌های تازه به سوپ اضافه کرد.
adjective
معتدل، ملایم (زمستان)
- The lack of snow indicated a green winter.
- نبود برف، نشان‌دهنده‌ی زمستانی ملایم بود.
- They were hoping for a green winter so they wouldn't have to deal with icy roads.
- آن‌ها امیدوار بودند که زمستان متعادلی داشته باشند تا مجبور نباشند با جاده‌های یخ‌زده دست‌وپنجه نرم کنند.
- a green winter
- زمستان ملایم
adjective
تازه، نو، شاداب، سرزنده، نوشکفته
- The green shoots of spring were a welcome sight.
- جوانه‌های تازه‌ی بهاری منظره‌ای خوشایند بودند.
- This is a green idea that hasn't been fully explored yet.
- این، ایده‌ای نو است که هنوز به‌طور کامل بررسی نشده است.
- I will keep my mother's memory green.
- خاطره‌ی مادرم را زنده نگه خواهم داشت.
verb - intransitive verb - transitive
سبز کردن، سبز شدن
- The rain greened the grass.
- باران چمن را سبز کرد.
- As the days lengthened and warmed, the entire valley began to green.
- با طولانی‌تر و گرم‌تر شدن روزها، کل دره شروع به سبز شدن کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد green

  1. adjective young, new, blooming
    Synonyms:
    new fresh growing youthful immature developing recent tender lush unripe juvenile budding maturing infant raw callow ungrown sprouting leafy verdant flourishing burgeoning supple pliable half-formed unseasoned undecayed puerile foliate verduous pullulating bosky unfledged undried
    Antonyms:
    old withered
  1. adjective inexperienced
    Synonyms:
    new young immature naive ignorant fresh unskilled unpracticed untrained raw innocent unsophisticated unseasoned unpolished unversed inexpert gullible ingenuous unconversant callow tenderfoot wet behind the ears youthful
    Antonyms:
    experienced skilled expert
  1. adjective emerald in color
    Synonyms:
    forest grass olive moss lime apple sea pine sage jade kelly spinach fir willow vert beryl viridian aquamarine pea chartreuse sap malachite peacock verdigris
  1. adjective referring to practices or policies that do not negatively affect the environment
    Synonyms:
    environmental environment-friendly ecological environmentally-safe biodegradable
  1. noun square or park in center of town
    Synonyms:
    field plaza lawn grass turf terrace grassplot sward common
  1. noun a color
    Synonyms:
    greenness money viridity chlorophyll emerald verdure virescence common cash currency lucre wampum aquamarine chlorine bread verdantness cabbage color greenhood dough developing park gelt jack grass lettuce bills long green lime paper-money lush mazuma naive greenbacks moola tender scratch unseasoned brass verdancy commons verdant chloremia virid greenishness
  1. noun a grass plot
    Synonyms:
    lawn common field greens park leafy vegetable
  1. noun an area of closely cropped grass surrounding the hole on a golf course
    Synonyms:
    putting-green putting surface

Collocations

  • bottle-green

    (انگلیس - عامیانه) سبز تیره

  • green issue

    مسئله زیست‌محیطی، موضوع سبز

  • green politics

    سیاست‌های زیست‌محیطی، سیاست سبز

  • introduce green taxes

    معرفی مالیات های سبز، وضع مالیات های زیست محیطی

Idioms

  • the rub of the green

    (عامیانه) اثر شانس خوب یا بد، بخت خوب، بخت بد

  • have a green thumb

    در باغبانی مهارت داشتن، دست سبزی داشتن، در پرورش گیاهان استعداد داشتن

لغات هم‌خانواده green

  • verb - transitive
    green

سوال‌های رایج green

معنی green به فارسی چی میشه؟

کلمه "green" در زبان انگلیسی به معنای "سبز" است و این رنگ یکی از رنگ‌های اصلی در طیف رنگ‌ها به شمار می‌آید. سبز به طور خاص با طبیعت، زندگی، رشد و تازگی مرتبط است. در ادامه به بررسی معانی، توضیحات و نکات جالب مربوط به "green" می‌پردازیم.

معانی:

1. رنگ سبز: این معنی اصلی کلمه است و به رنگی اشاره دارد که معمولاً در گیاهان و درختان مشاهده می‌شود. رنگ سبز به دلیل وجود کلروفیل در گیاهان است که برای فرآیند فتوسنتز ضروری است.

2. تازه و نو: کلمه "green" می‌تواند به معنای تازگی و نو بودن نیز باشد. مثلاً می‌توان گفت "green ideas" به ایده‌های نو و تازه اشاره دارد.

3. محیط زیست: واژه "green" به طور گسترده‌ای برای اشاره به مسائل زیست محیطی و پایداری استفاده می‌شود. اصطلاحاتی مانند "green energy" (انرژی سبز) و "green technology" (فناوری سبز) به کار می‌روند.

4. عدم تجربه یا بی‌تجربگی: در زبان محاوره‌ای، "green" می‌تواند به بی‌تجربگی یا نداشتن دانش کافی اشاره کند، مثلاً "He is still green at this job" به معنای "او هنوز در این کار بی‌تجربه است" است.

نکات جالب:

1. معانی فرهنگی: در فرهنگ‌های مختلف، رنگ سبز معانی متفاوتی دارد. مثلاً در برخی فرهنگ‌ها، سبز نشانه شانس و خوشبختی است، در حالی که در برخی دیگر ممکن است به معنای حسادت باشد.

2. رنگ سبز در طبیعت: سبز رنگ غالب در طبیعت است و به طور مستقیم با زندگی و رشد گیاهان مرتبط است. بسیاری از کشورها و مناطق به خاطر مناظر سبز خود شناخته می‌شوند، مانند ایرلند که به "جزیره سبز" معروف است.

3. استفاده در طراحی: در طراحی داخلی و مد، رنگ سبز به عنوان یک رنگ آرامش‌بخش و طبیعی شناخته می‌شود. استفاده از رنگ سبز می‌تواند حس تازگی و طراوت را به فضا ببخشد.

4. رنگ سبز در روانشناسی: سبز به عنوان رنگی آرامش‌بخش شناخته می‌شود و می‌تواند احساس آرامش و رفاه را ایجاد کند. بسیاری از مراکز درمانی و بهداشتی از این رنگ در دکوراسیون خود استفاده می‌کنند.

5. سبز به عنوان نماد: در بسیاری از کشورها، سبز به عنوان نماد ملی یا فرهنگی استفاده می‌شود. به عنوان مثال، پرچم کشورهایی مانند ایتالیا و لبنان شامل رنگ سبز است.

6. سبز در ادبیات و هنر: رنگ سبز در ادبیات و هنر نیز نماد معانی مختلفی است. شاعران و نویسندگان اغلب از این رنگ برای القای احساسات و تصورات خاص استفاده می‌کنند.

ارجاع به لغت green

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «green» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/green

لغات نزدیک green

پیشنهاد بهبود معانی