گذشتهی ساده:
cabbagedشکل سوم:
cabbagedسومشخص مفرد:
cabbagesوجه وصفی حال:
cabbagingشکل جمع:
cabbagesگیاهشناسی کلم
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی گیاهشناسی
The cabbage was fresh.
کلم تازه بود.
She cooked the cabbage with onions and garlic.
کلم را با پیاز و سیر پخت.
I bought a cabbage from the grocery store.
از خواربار فروشی کلم خریدم.
پول (کاغذی)، اسکناس
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The beggar asked for some cabbage.
گدا یه کم پول خواست.
She stuffed her purse with cabbage.
کیفش رو پر از اسکناس کرد.
کش رفتن، بلند کردن، دزدیدن (در مورد چیزهای کوچک و کمارزش)
He cabbage a few dollars from his friend's wallet.
چند دلار از کیف پول دوستش کش رفت.
She cabbaged a pen from her coworker's desk.
یه خودکار از روی میز همکارش بلند کرد.
بیخاصیت، منفعل (شخص)
John was a cabbage, always sitting on the couch and watching TV.
جان یه آدم بیخاصیت بود، همیشه روی مبل مینشست و تلویزیون تماشا میکرد.
He used to be full of energy, but now he's just a cabbage!
اون قبلاً پرانرژی بود اما حالا منفعلی بیش نیست!
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «cabbage» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/cabbage