با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Sugar

ˈʃʊɡər ˈʃʊɡə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    sugared
  • شکل سوم:

    sugared
  • سوم‌شخص مفرد:

    sugars
  • وجه وصفی حال:

    sugaring
  • شکل جمع:

    sugars

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable A1
قند، شکر، شیرینی، ماده قندی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- I prefer my tea without any sugar.
- من چایم را بدون شکر ترجیح می‌دهم.
- sugar cube
- حبه‌ی قند
noun countable
شیمی کربوهیدرات
- Sugar is a sweet substance that dissolves easily in water.
- کربوهیدرات ماده‌ای شیرین است که به‌راحتی در آب حل می‌شود.
- Too much sugar in your diet can lead to health issues.
- کربوهیدرات بیش‌از حد در رژیم غذایی شما می‌تواند منجر به مشکلات سلامتی شود.
noun countable uncountable
انگلیسی آمریکایی شیرینم، عزیزم، محبوبم، جونم
- Hey sugar, how's your day going?
- سلام عزیزم، روزت چطور می‌گذرد؟
- Sugar, want to grab a cup of coffee?
- شیرینم، می‌خواهید یک فنجان قهوه بخورید؟
exclamation
انگلیسی بریتانیایی لعنتی!، شکر توش! (کلمه‌ای مودبانه برای shit!)
- Sugar! The bus just left without me.
- شکر توش! اتوبوس بدون من رفت.
- Sugar! I spilled coffee all over my new shirt.
- لعنتی! قهوه را روی پیراهن جدیدم ریختم.
verb - transitive
با شکر مخلوط کردن، شیرین کردن
- Can you please sugar the coffee for me?
- می‌شود لطفاً قهوه را برای من شیرین کنید؟
- Don't forget to sugar the cookies before baking them.
- فراموش نکنید که شیرینی‌ها را قبل‌از پخت با شکر مخلوط کنید.
verb - intransitive
تبدیل به شکر شدن، متبلور شدن، قند تولید کردن
- The sweet fruits sugar naturally as they ripen.
- میوه‌های شیرین با رسیدن به‌طور طبیعی قند تولید می‌کنند.
- If you leave the sugar exposed to moisture, it may sugar.
- اگر شکر را در معرض رطوبت بگذارید، ممکن است متبلور شود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sugar

  1. noun Informal terms for money
    Synonyms: carbohydrate, candy, cane, caramel, caramel (burnt sugar). associatedwords: sacchariferous, cassonade (raw sugar), dextrine, dextrose, fructose, boodle, glucose, glucose (grape sugar), bread, inosite (muscle sugar), invert-sugar, cabbage, lactose, lactose (milksugar), clams, levulose (fruitsugar), maltose, dinero, maltose (malt sugar), dough, maple, muscovado (unrefined sugar), gelt, saccharify, saccharimeter, kale, saccharimetry, saccharin, lettuce, saccharize, saccharoid, lolly, saccharose, saccharose (cane sugar), lucre, sorghum, sucrose, loot, sweeten, sweetener, moolah, xylose, pelf, scratch, shekels, simoleons, saccharide, wampum
  2. noun A white crystalline carbohydrate used as a sweetener and preservative
    Synonyms: refined sugar
  3. verb Sweeten with sugar
    Synonyms: saccharify
  4. verb To make superficially more acceptable or appealing
    Synonyms: candy, gild, honey, sugarcoat, sweeten
  5. adjective
    Synonyms: glace, mawkish, sacchariferous, saccharine

Collocations

ارجاع به لغت sugar

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sugar» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/sugar

لغات نزدیک sugar

پیشنهاد بهبود معانی